دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴

شیرینی زندگی

اگه یادتون باشه تو از چند تا از پست های قبلی خودم اشاره کرده بودم که دنیای زن و شوهر ها دنیای شیرینی هستش .ولی متاسفانه خیلی از افرادی که حتی دارن با هم زندگی می کنن و اصلاح زن و شوهر رو دارن اون طوری که باید از زندگی دو نفره !! لذت ببرن نمی تونن !!

دلم واستون بگه طبق عقاید بنده که به هیچ عنوان هم حاضر نیستم حتی یک قدم هم نسبت به موضع عقاید خودم عقب نشینی کنم!! تو دنیای زن و شوهر ها چیز !! یا عاملی که باعث می شه همیشه طرفین از زندگی لذت ببرند با هم بودنه ! امروز نمیخوام در مورد اقتصاد !! و اثبات دوست داشتن و آشنایی و ... صحبت کنم . فقط می خوام چند تا مثال بزنم که حالشو ببرید و اگه می خواهید ازدواج کنید !! استفاده ای ببرید و اگر هم ازدواج کردید و عرضه ی اینو ندارید که از زندگی خودتون لذت ببرید کمی به خودتون بیائید و از این لحظه به بعد درست زندگی کنید . و لذت این زندگی شیرین رو بچشید.

اما بریم سراغ با هم بودن !
وقتی من می گم با هم باشید منظورم این نیستش که مثلا حموم هم می رید با هم برید ! منظورم اینه که تو همه مسائل و لحظه ها و افکار و عقاید و ذهنیات و حتی حموم رفتن هم !!!!!!! با هم باشید .

واقعا چقدر لذت بخش و شیرین هستش که همیشه همراهتون کسی باشه که همراهتونه و با شماست !! تو عقاید و افکار و تو یک کلمه تو زندگی !! و چقدر زیباترو شیرینتر هستش که طرف مقابلتون همیشه کسی رو داره که تو مسائلش تو افکارش و ... همراهش هستش .

خوب توجه کنید که تا اینجای کار خیلی کار بزرگی انجام دادید و تقریبا می تونم بگم که خیلی از سنت ها رو شکستید . خوب شاید بگید چه جوری؟
شما وقتی با هم هستید حتی می تونید از قهر کردن و دعواهای خودتون هم لذت ببرید و مثله این زن و شوهر های احمق !! که فکر می کنن اگه با هم دعوا کردن و قهر شدن تا 10 ماه باید سایه هم با تیربزنند و حاضر هم نیستند هم دیگه رو ببیند و وقتی با هم قهر می کنند تمام وظایف و مسئولیت های خودشون رو فراموش می کنند و همه مسائل تحت الشعاع این مساله یعنی قهر و دعوا قرار میگیره نباشید و سنتی فکر نکنید و سنتی هم زندگی نکنید ! حالا همین مساله وقتی با هم هستید!! سر هر موضوعی دعوا کردید !! بحث کردید !! عصبانی شدید !! بشقاب سر همدیگه خورد کردید و بالاخره قهر کردید .اجازه نمی دید این موضوع شما رو از چرخه زندگی لذت بخش خارج کنه و میتونید با یه لبخند یا یک شاخه گل ! حتی یک بوسه ساده و شیرین قضیه رو خاتمه بدید و از این موضوع درس بگیرید و جالب اینجاست که بدونید همین موضوع باعث می شه که شما به هم نزدیکتر بشید و شاد باشید ! اما نتیجه مهمی که این کار می ده اینه که شما به دیگران اجازه ندادید در مورد زندگی شما و روابط و ... دخالت کنن .

خوب انقدر به هم باید نزدیک باشید که حتی وقتی بدون حرف زدن تو چشم های همدیگه نگاه می کنید منظور طرف مقابل رو درک کنید .

انقدر با هم راحت باشید که نیاز های خودتون رو رک و پوست کنده به هم بگید . از اورال سکس بدت میاد؟!! خوب خجالت نداره !! بگو بدم میاد.
اگه مشکلی داری به جای اینکه نسبت به طرف مقابلت موضع بگیری و بازم سنتی بازی !! دربیاری ، خیلی راحت بیا و مشکل خودت رو مطرح کن .
از رنگ سوئیتنش خوشت نمیاد ، به جای اینکه اخم کنی و شام نخوری !! بیا بگو من خوشم نمیاد !!

خوب که چی ؟ اگه با هم نباشید ؟ اصلا ازدواج معنی پیدا میکنه ؟ !!اگه می گن شریک زندگی این به این معنی نیستش که چند تا بچه به دنیا بیارید !! بعد یه زندگی تشکیل بدی و بعدش پیر بشی و منتظر بشی تا به همسایه بستگان از دست رفته بشی.


اگه می گن شریک زندگی .یعنی اینکه تو برای منی و من برای تو و این هم زندگی ما . زندگی که اگه بخواهیم اگه من بخوام اگه تو بخوای خیلی شیرین میشه.

شاد باشید و لذت ببرید چون شما برای هم هستید.
لذت ببرید از بوسه ای که از روی دوست داشتن هستش
لذت ببرید از نوازشی که طرفتون تو جمع اینکار رو انجام میده .
لذت ببرید از هدیه ای که بدون هیچ مناسبتی میگیرید
لذت ببرید از ... و حالشوببرید که نتیجه با هم بودنه

خوب بابا شوهر کردی که چی ؟ فقط سرویس بدی ؟!! فقط بچه بزرگ کنی ؟ !! فقط بگی من خونه دارم ؟!! من شوهر داری میکنم ؟!! در حالی که عمر داره می گذره و تو از زندگی دو نفره هیچ لذتی نبردی و یا برعکس زن گرفتی که چی ؟ شب بیایی و تا صبح عرق بریزی !!! و چند تا کوچولو که اسم فرزند روش میزاری دوروبرتو بگیرن و انگار نه انگار زن گرفتی !! فکر می کنی برده گرفتی یا کلفت گرفتی که دوست داری نظرهای خودت و سلیقه خودت و ... رو اون تحمیل کنی و بری سر کار رو بیایی خونه ! مثله یه آدم ماشینی ! چشم به هم می زنی میبینی ای بابا پیر شدم و از زندگی خودم هیچی نفهمیدم ؟!!

خیلی از زن و شوهر ها هستند که هنوز جرات نمی کنند همدیگه رو جلوی بچه هاشون بغل کنند و ببوسن!! فکر می کنند که وقتی که همدیگه رو بغل میکنند و یا اینکه همدیگه رو میبوسن حتمن باید برن سانفرانسیسکو!! دیگه نمی گن که باید بچه ببینه که من زنمو دوست دارم و زنم هم منو دوست داره پس از روی عشق ومحبت همدیگه رو می بوسیم بعد میریم دنبال کا رو زندگی و دود و دم ..!!! و صد البته غروری که این فسقلی به اصطلاح فرزند !! چنان زیاد هستش که اعتماد به نفس عجیبی درون خودش حس می کنه :
من پدر و مادری دارم که همیشه با هم هستند.
من پدر و مادری دارم که من بچه اونا هستم !
پس من خوشبختم و اونا منو تو هیچ کدوم از مشکلاتم تنها نمی زارن پس من می تونم مسائل خودم و مشکلات خودم و نیازهای خودم رو به اونا خیلی راحت بگم .
اگه اونا انقدر پیش من راحت هستن پس من هم با اونا راحتم !!

خوب البته این زمانی محقق میشه که شما با هم باشید . و از این با هم بودن پی به این ببرید که اگه ما موجودی به نام فرزند داریم !! باید از تربیت نوین بهره بگیریم و از سنت دوری کنیم تا بچه ما تو این جامعه تیز باشه !
نمی خوام مبحث تربیت نوین رو اینجا باز کنم ولی به گوشه ای از اون اشاره میکنم تا ببینید با سنت غلط ما چقدر فاصله داره !!
تو جامعه ما خیلی از مشکلات سر موضوعات جنسی هستش و این به خاطر این هستش که همدیگه رو از نظر جنسی نمی شناسن !
اگه دیده باشید تا وقتی بچه ها کوچیک هستن اجازه دارن با هم بازی کنن ولی وقتی که کمی سنشون زیاد میشه از همدیگه جدا میشن و این دختر و پسر برای هم حکم میوه ممنوعه رو پیدا میکنه .تا وقتی که بزرگ شن !! خوب تو همچین حالتی فکر می کنید چقدر از ذهن دختر یا پسر صرف شناخت مسائل جنسی طرف مقابل می شه !!
اما اصول تربیتی نوین چی میگه ؟
از همون بچگی چشم و گوش بچه رو نسبت به مسائل جنسی مخالف باز کن .اگه بچتون پسره . با مادر بره حموم و خیلی راحت بدون اینکه ازش خجالت بکشه لخت بشه !! و زمانی که بچه سوال میکنه که مامان تو چرا .... ؟ بدون اینکه به بچه بگید این حرف ها زشته !! با معلومات کامل جواب بدید .
خوب تو این حالت بچه وقتی وارد جامعه می شه نیرو و ذهنه خودشو صرفه این نمی کنه تا یه دختره چادری دید شروع کنه به چکاب کردن این موجود ممنوعه !! و تو ذهنش دنبال جواب این سوال بره که اون زیر چی می گزره که چادر سرش کرده !!!!!!! درسته ؟

نمی خوام وارد مبحث بشم ولی اگه ازدواج می کنید با هم باشیدتا واقعا لذت ببرید از این زندگی دو نفره.!!
خیلی از زن و شوهر ها همدیگه رو اذیت می کنن و آخرش هم می گن چون من اونو دوست داشتم این کار رو کردم !! بابا بخوره تو سرت بااین دوست داشتنت !! تو طرف مقابلت رو به عنوان مثال محدود کردی که چی؟ دوسش داری.
یاد بگیرید وقتی با هم هستید به همدیگه بال و پر بدید و همدیگه رو تا عرش ببرید. البته راجه به این موضوع هم به موقع می نویسم !!

همیشه شاد باشید.


جمعه، دی ۳۰، ۱۳۸۴

آخرین تیر

اندر حوالی کنکور علمی - کاربردی
امروز من کنکور داشتم. کنکور کاردانی – کارشناسی .
حوزه امتحانی من دانشگاه پلی تکنیک بود . دانشکده نساجی. خیلی وقت بود که وارد دانشگاه پلی تکنیک نشده بودم . روحم اول صبحی شاد شد !! یاد کنکور سراسری افتادم که هر 2 هفته میرفتم و امتحان موسسه آیندگان رو میدادم . خلاصه آزمون سر ساعت 9 !! شروع شد . تعداد سوال های عمومی 100 تا بود !!
سوال های عمومی خوب بود . بعد سوال های تخصصی رو دادند . البته بماند که کمی نظم آزمون رو به هم ریختم !! آخه به من سوال های تخصصی رو نداده بودند . زمانی که گفتند سوال تخصصی رو بردارید . خم شدم که بردارم هیچ برگه ای نبود !! منم که دنبال سوژه !!
ولی خوب من این یک ماه رو خونده بودم . دیگه واقعا نمی دونم قبول می شم یا نه .
ولی در کل برخلاف امتحان آزاد از کنکوری که امروز دادم ! راضی ام.حداقل اینکه اگه قبول نشم ، تلاش خودم رو کردم و چیز گشادی رو گذاشتم کنار !!

امروز که رفته بودم کنکور بدم کسانی رو میدیدم که سنشون خیلی زیاده !! و من نمی دونم با چه انگیزه ای اومدن کنکور بدن . حالا کاملا مشخص بود که خانواده هم دارن !! برام جالب بود . قبل از اینکه آزمون شروع بشه زوم کرده بودم به چشم های یکی از همین بنده خداها که اول صبحی روز جمعه از پیش خانم !! اومده بود کنکور بده و داشتم واقعا فکر میکردم اینا اگه قبول بشن حالا سوای هزینه ، وقت از کجا میآرن درس بخونن.
اصلا بگیم وقت کنن برن سر کلاس بشینن پس کی می خوان بخونن برای امتحانات سنگین دانشگاه . اصلا به فرض اینکه تونستن مدرک هم بگیرن !! باز که چی؟
می خوای کار خودت رو ول کنی و نسبت به رشته ای خوندی دنبال کار !!

درس خوندن تو دانشگاه هم برای بعضی ها شده عقده !! مثلا وقتی تو یه جمعی می گی من دانشجو هستم .سریع بر می گردن بهت می گن :
خوش به حالت !! حال می کنید دیگه !!
حالا انگار رفتی خانه عفاف !! اینم عقیده مردم عادی نسبت به دانشگاه .
حالا طرف 99 سالشه ها و داره می میره !! ولی می گه به عشقه جوونی هام می خوام برم دانشگاه !! علمم زیاد بشه !!


حالا بریم سراغ خود کنکور !! عمرا تو این مملکت کنکور جمع نشه !! می دونید چرا ؟! برای اینکه حتی 5 درصد از افرادی که میان و کنکور کاردانی – کارشناسی رو شرکت می کنند درس نخوندن و فقط اومدن شانس !! آزمایی کنن .
خوب هر کدوم از این افراد حداقل 7000 تومن هزینه کردند . خوب خودتون حساب کنید و ببینیدچه رقم سرسام آوری میشه ! به همین راحتی .
حالا هر دانشجو برای قبولی به هر دری می زنه

سراسری
آزاد
علمی کاربردی
...!!
...!!
...!!


خودم رو از این قضیه مستثنی نمیکنم .به هر دری که زدم هیچ ! به دیوار و پنجره !! و کمد و .... !! خودم رو زدم و حاضرم چند سال از عمرم خودم هم بدم ولی این کنکور رو قبول بشم !!

امیدوارم همیشه شاد باشید.






دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۴

درس گرفتن از اشتباه

می دونید یکی از عوامل موفقیت چی ؟
اینه که اگه انسان اشتباهی کرد از اشتباه خودش درس بگیره و سعی کنه دیگه اون اشتباه رو تکرار نکنه .
خیلی از ادم ها رو دیدم که اشتباهی رو مرتکب می شن ولی به جای اینکه با شهامت بگن اشتباه کردیم شروع می کنن به توجیه کردن کارها و صد تا پیغمبر و امام ردیف می کنن که ما اشتباه نکردیم !!
از خودم شروع می کنم :
زندگی من از وقتی که دست راست و چپ خودم رو شناختم پر بوده از حادثه ها و ماجراها و مسائل مختلف و تو این مدت هم اشتباه زیاد کردم ولی هر دفعه سعی کردم از اشتباه خودم درس بگیرم و دیگه اون اشتباه رو تکرار نکنم .
از تجربه کردن هم تو زندگیم نترسیدم و در کل آدم رسیک پذیری هم هستم .
به کارهایی هم دست زدم که وقتی الان یادم میافته مو به تنم سیخ می شه !! ولی همیشه درس گرفتم . حتی بعضی از مواقع تو تنهایی خودم فکر لحظه های گذشته رو می کنم و با مرور کردن دوباره اونا تو ذهن خودم دنبال نکته ای می گردم تا می تونستم بهتر کنترل می کردم اوضاع و احوال رو .

متنفرم وقتی کسی تو ضمیر خودش می دونه اشتباه کرده و تو زندگی خودش حتی داره به خودش لطمه می زنه ولی حرف حساب و منطق سرش نمی شه و ابلهانه و احمقانه سعی در توجیه کردن کار خودش داره و جالب اینجاست تو خیلی از مواقه برای اینکه اثبات کنه اشتباه نکرده دوباره اون کار خطا رو انجام می ده !!

اگه اشتباهی می کنی بهتره بری درسی از اون اشتباه و خطا بگیری تا دیگه اونو تکرار نکنی .این یعنی موفقیت.

همیشه از سنت متنفر بودم و هستم . حالم هم از عقاید پوچ و نابود کننده سنتی به هم می خوره و تا تونستم ازش فرار می کنم و وقت عزیز خودم رو که می تونم صرف شاد تر کردن لحظات خودم و پیشرفت کردن خودم اختصاص بدم با بحث های بیهوده عهد دقیانوسی تلف نمی کنم . با اینکه خیلی از مردم ما دارن از همین سنت ها و مرسومات و افکار ابلهانه ضربه می خورن به جای اینکه از اون درس بگیرن دوباره با بی شرمی تمام روی عقاید خودشون پافشاری می کنن !!
این یکی از درس هایی هستش که من گرفتم چون متوجه شدم که آدم های ابله و احمق تو این جامعه زیاد هستند و اگه مشکلات اقتصادی از یک طرف داره خوردشون می کنه همین عقاید مزخرف هم از طرف دیگه داره ضربه مهلکی به اونا وارد می کنه .

ارزش زیادی به وقت خودم قائل هستم و دوست دارم تو زندگی خودم لحظه هایی برای خودم, برای نیاز خودم, برای روح خودم, برای ذهن خودم ,برای تمایلات خودم , برای کسانی که برای من ارزش دارن قائل بشم . برای همین بعضی از مواقع نصفه شب کاری رو انجام می دم که باید صبح انجام بدم.تا تو روز کمی زمان بدست بیارم!!
هفته قبل از نظر کاری , هفته سنگینی برای من بود . چند روز پیش دیدم من تو حسابم 200000 تومن کسری دارم . باورش برای من سنگین بود . و طبق حساب های من نباید ضرر می کردم
خلاصه باید قبول می کردم که ضرر دادم!! خوب یک روز بعد از اینکه متوجه این موضوع شدم تمام دفاتر حسابداری خودم مثله دفاتر روزنامه و معین و کل رو آوردم اتاق خودم و شروع کردم به حساب و کتاب !!
ساعت ها طول کشید ولی به نتیجه های جالبی رسیده بودم . حساب خودم رو صفر کردم و دفاتر خودم رو به قولی ریفرش کردم .
جالب اینجاست که این ضرر فقط به خاطر اشتباه نوشتن رقم یکی از فاکتورهای خودم رخ داده بوده !!! به همین راحتی !!!
خوب باید از جیب خودم می دادم !! ولی بین خودمون بمونه تا ته ماحتتم !! سوخت ولی منطقی قبول کردم که اشتباه کردم و دیگه هیچ موقع این اشتباه رو تکرار نمی کنم .

شب همتون بخیر.
همیشه شاد.


یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

سفر به تبریز


سلام به همگی.
چند روزی رفته بودم مسافرت به شهر همیشه ترک تبریز ! خوب آخرین سالی که به این شهر سفر کرده بودم سال 81 بود .شهر نسبت به 3 سال پیش کمی تغییر کرده بود و کاملا مشخص بود که ساخت و ساز رونق خوبی داره.

خوب نمی دونم به تبریز سفر کردید یا نه؟! ولی این شهر نسبت به شهر های همیشه ترک دیگه مثله اردبیل و سرعین و … تفاوت های اساسی داره. خوب من می خوام تو این پست کمی در مورد خصوصیات این مردم همیشه ترک و کمی هم در مورد وضعیت و قوانین منحصر به فرد این شهر براتون بنویسم!!

خوب یکی از خصوصیات تبریزیهای همیشه ترک که با بقیه شهرستان های دیگه هیچ فرقی نمی کنه اینه که نسبت به کسانی که از تهران اومدن حساسیت نشون می دن و انگار که باباشون رو تو کشتی ولی خوب درجه این حساسیت کمی زیاد هستش به طوری که فقط کافی موقع خریدن یک جنس یا سوار شدن تو تاکسی فارسی حرف بزنی !! قیمت ها دو برابر میشه!! و جالب تر از اون اینه که تبدیل به عرف شده یعنی اگه بخواهی از ولیعصر تبریز به سمت چهارراه آبرسان!! بری کرایه معمولی که نفری 200 تومن هستش تبدیل می شه به 400 تومن و زمانی که می گی چرا زیاد می گیری برمی گرده به بهت می گه خوب معلومه چون از تهران اومدی!!!!!!!!! یعنی به طور معمول اگه از تهران بری چوب تو ماحتت گرامی می کنن اونم بدون هیچ تعارفی !!
در مورد اتوبوس های واحد این شهر بنویسم تا کمی به تفاوت این شهر با ابر شهری مثله تهران پی ببرید.
اتوبوس های واحد این شهر وقتی به میدون نزدیک می شن برای سوار کردن و پیاده کردن مسافر وسط میدون نگه می دارن !!! شاید باورتون نشه !! حقم دارید آخه منی که خودم این صحنه ها رو دیدم هنوز باورم نمیشه چه برسه به شما دوستان !!
این تبریزی های همیشه ترک همشون چند تا خصوصیت دارند که عمومی هستش یعنی امکان نداره شما یک نفر رو پیدا کنید که این خصوصیت بارز رو نداشته باشه.
یکی از همین خصوصیت های بارز اینه که فکر می کنن لایه اوزون پاره شده و اینا از اون بالا افتادن پائین !! خودشون رو خوب تحویل میگیرن!!
در مورد صحبت کردن و لهجه تبریزی هم که فکر می کنم شنیدید خودتون .چنان کلمه رو کش دار می گن که پیتزا انقدر کش نمیاد!!

اگه دنبال کار پر درآمد و بدون دردسری می گردید پیشنهاد میکنم برید تبریز و یک سالن آرایش افتتاح کنید و 4-5 تا هم آرایشگر بزارید اونجا و فقط پول پارو کنید. خوب شاید بگید چرا؟
خوب این دختر ها و خانم های تبریزی از خود راضی همیشه نصفه روز رو داخل این سالن های آرایش می گذرونن!!
من طبق یک پروژه تحقیقاتی متوجه این قضیه شدم که چرا انقدر اینا می رن آرایشگاه و تا دلتون بخواد آرایش می کنن !
عمده ترین عامل هواست!! چون هوای تبریز برخلاف تهران سرد هستش البته سرد که چه عرض کنم وقتی می ائید بیرون منجمد می شید و یه تیکه یخ می رسید تو خونه !
خوب این خانم ها می شینن خونه و همگی هم کانال های مزخرف ترکیه رو می بینن و بعد که نمی تونن برن بیرون بهترین کار رو می کنن از شوهر بیچاره پول بی زبون رو می گیرن و به سمت آرایشگاه حرکت می کنن !! و جالب تر از اون اینه که وقتی شوهر بدبخت اعتراض می کنه!! می گن که امشب پیش من نخواب!!!
جالب تر از اون نحوه آرایش کردن اون هاست که براتون تشریح کنم
چنان کرم پودر میزنن که تمام چاله چوله ها و منافذ و لک های پوستشون پنهان می شه ! برای اینکه مژه هاشون بلندتر به نظر بیاد چنان ریمل می زنن که بیاو ببین! جالب مدادکشیدنشون هستش ! برای اینکه چشم هاشون کمی حالت کشیده پیدا کنه یک بزرگراه تو صورتشون پیاده می کنن ! چنان ماتیک میزنن که وقتی نگاه می کنی یک لب برامده و پر خون می بینی ! خلاصه وقتی با این وضع می رسن خونه ! شوهر بدبخت با یه جیغ از خانم پذیرایی می کنه و تا ده دقیقه فکر می کنه که غریبه اومده کنارش دراز کشیده !!

حالا جالب اینجاست بدونید که جمعه ها تمامی مغازه ها و پاساژها و فروشگاه ها تعطیله!! و تو روز های دیگه هم تا ساعت 9 صبح خر تو خیابون پر نمی زنه و تازه از10 به بعد یواش یواش زندگی تو این شهر شروع می شه.
حالا تو تهران مردم شب و روزشون مشخص نیست و اگه 2 نصفه شب بیایی بیرون انگار روزه !! و شهر همیشه زنده هستش و مردم انقدر گرفتارن و مشکل وقت دارن که یادشون می ره توالت برن!! چه برسه به اینکه وقتشون رو تو آرایشگاه بگذرونن.

اما بریم سراغ شیرینی و شکلات .
باور کنید عاشق شیرینی و شکلات هستن و براشون حتی از کاندوم شب هم واجبتر همین شیرینی و شکلات هستش.
اگه نگاه کنید به همین شکلات هایی که تو تهران هم هستش همش ساخت تبریزه!! .شرکت آیدین ! شرکت شیرین عسل و آناتا!و.... خلاصه از شیرینی ها هم که قرابیه از همه گرون تر هستش .
ناقابل کیلویی 5200 تومن!! از شیرینی فروشی های خوبش هم می شه به تشریفات و عسل اشاره کرد.
خلاصه از نون شب واجب تر همین شیرینی و شکلات هستش .

اما بریم سراغ لباس.
هر کدوم از خانم های تهرانی که ادعاش می شه من لباس های مجلسی شیکی دارم پاشه بره تبریز و تو یکی از مجالس اونا شرکت کنه تا ببینه دنیا دسته کی هستش!!!

اما شکل و شمایل آقایون تو این شهر یکسان هستش.
لباس های یه شکل !! موهای یه وری زده یا به سمت بالا شونه شده و کفش چرمی دست ساز!! و...
خلاصه تو این شهر اگه بری انگار نه انگار تو ایران هستی.اطلاعات سیاسی در حد فقر!! اصلا توجه ندارن .تواین چند روزی که بودم یادم رفته بود رئیس جمهورمون کی هستش!!

دلم واستون بگه که تنها جائی که شبیه تهران هستش ولیعصر تبریزه !! و از شهرک های خوبش می تونم به شهرک زعفرانیه و میرداماد اشاره کنم .

از مراکز خرید لباس می تونم به برج سفید و اسکان اشاره کنم . اما حواستون باشه پول خون باباشون رو ازتون نگیرن .

اما چند جای مهم هستش که می تونی از اونجا به هر جای تبریز بری . یکی معاینه !! یکی چار راه آبرسان و میدون ساعت هستش.!
اما جونم واستون بگه که این شهر ترافیک نداره و هوای خوبی داره . و اصلا ترافیک برای مردم این شهر قشنگ !! تعریف نشده هستش. .
خوب شب همتون بخیر و
همیشه شاد.

پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۴

خودتون باشید و لذت ببرید

خودتون باشید.
امروز می خوام در مورد کسانی بنویسم که عوامل محیطی روی رفتار اون ها تاثیر میزاره و من هم نسبت به این موضوع حساسیت خاصی دارم و معتقد هستم که باید خودتون باشید چون اون عامل یا لحظه گذرا هستش
میخوام یک مثال بزنم تا منظور من رو خوب درک کنید.
دیدید کسانی رو که با طرف خودشون میرن بیرون حالا هیچ فرقی نمی کنه دختر باشه یا پسر – زن باشه یا شوهر انگار خودشون نیستن و همون ادمی نیستن که تا چند دقیقه پیش با هم بودن.
مثلن نمونش تو رستوران هستش که من هر وقت میرم و این عاشق های دلسوخته رو میبینم که عوامل محیط تو رفتارشون تاثیر گذاشته از خنده میترکم!!! و تا می تونم اذیتشون میکنم.
دیگه پیش خودش نمی گه که من همون ادم هستم تو هم همون ادم هستی واینجا هم محیطی هستش که می تونیم ازش لذت ببریم و از اون یک خاطره خوب به ذهن خودمون بسپاریم.
من با اینکه ژنتیک بدنم با غذاهای بیرون اصلا سازگار نیست و به خاطر اینکه غذای بیرون استفاده کردم راهی بیمارستان شدم.
همین تابستون گذشته انقدر سر این مسئله رفته بودم بیمارستان که دکتر تا منو می دید می گفت بازم بیرون غذا خوردی!!!
حالا پیش خودتون نگید میره جاهای جواد غذا میخوره !! نه
از اونجایی که رفتار های من هم غیر قابل پیش بینی هستش تو هر هتل و رستوران معروفی که بگید سر زدم
از نائب بگیر و حاتم و جام جم و لاله و استقلال و احسان و .....
ولی یکی در میون راهی بیمارستان میشم.
بریم سراغ بحث اصلی

نشستم و منتظر غذا!!
روبروی من یک دختر و پسر دارن غذا می خورن !!ولی به جای اینکه راحت از خوردن غذاشون لذت ببرن به دور واطراف نگاه می کنند و به خودشون نگاه می کنن و به همدیگه نگاه می کنند و انقدر با احتیاط غذا می خورن که بیا و ببین ! و جالب اینجاست اگه همون لحظه یه سوسک هم تو غذاشون پیدا بشه به خاطر محیط هم که شده سوسک هم می خورن آخرشم می گن به به عجب غذای خوشمزه ای بود!!! ویا اینکه موقع غذا خوردن حالا مثلا دختره هواسش نبوده و برنج ریخته رو مانتو و... حالا دختره سرخ می شه !! شفید می شه .. آبی می شه و بدتر از اون نگاه بد پسر به دختره و گفتن اینکه آبرومونو بردی !!!! هاهاها.. شما رو نمی دونم ولی این صحنه ها رو من زیاد دیدم !! حالا به جای اینکه انقدر با هم راحت باشن که همون موضوع باعث بشه که یه خاطره ای لذت بخش برای هر دو تا باشه و موضوعی باشه که می تونن صمیمیت رو نسبت به هم زیاد کنند!!
ها ها پاستوریزه ها!!! خیلی خنده داره نه !!

منظوره من این نیست که مثله این جوادها برید رستوران و نیشتون هم باز کنید و تو همون رستوران هم با هم ور برید و ترتیب همو بدید که ما با هم راحتیم! و یا اینکه کاری کنید که شخصی که اصلا شما رو نمی شناسه این جرات رو پیدا کنه که دخالت کنه و بقیه مسائل...
من می گم آدم باید تو زندگی خودش لذت ببره.اگه قراره بری بیرون و هیچ لذتی هم بهت دست نده پس همون بهتر که بمونید خونه و با هم یه غذای خونگی خوشمزه درست کنید. البته اگه بلدی از همین غذا درست کردن دو نفره لذت ببری.
می دونید این مساله از چی نشات می گیره؟
برای اینکه با هم راحت نیستن.
اگه یه زن و شوهر انقدربه هم نزدیک باشن که وقتی یک جا به منظور خوش گذرونی میرن خودشون باشن و همون فردی باشن که قبل از حضورشون تو اون محل بودن. ویا اصلا توی خونه از لحظاتی که با هم هستن لذت ببرند و نیاز های همو درک کنند.

وارد یک محیط می شید که فوق العاده هستش ولی وقتی می شینید به جای اینکه از اونجا لذت ببرید از واقعیت خودتون دور می شید.
خدا برکت بده به غذا خوردن خودم که کل فک و فامیل دنبال این هستن که فقط یه وعده با من غذا بخورن !! وقتی ازشون می پرسم برای چی ؟ می گن انقدر شیرین غذا می خوری که ادم اشتهاش باز می شه .
جالبه یه روز رفته بودیم خونه عموی بزرگ !!! که تعداد مهمون ها هم زیاد بود و طبق سنت تبریزی ها !!!
قبلن گفتم که ژن ترکی تو بدن من تا دلتون پیدا می شه .
عموی ما هم دیس پر از کوفته تبریزی رو برداشت تعارف زد و کسی برنمی داشت (چون جو ترکی همه رو گرفته بود) بعد بنده خدا عمو هم که می دونست من اصلا تعارفی نیستم با دستی لرزون تعارف زد به من.
من هم برای اینکه آب پاکی رو رو دست این بدبخت بریزم هر سه تا کوفته رو گذاشتم توبشقابم و تشکر کردم .حالا همه دارن هاج و واج منو نگاه می کنند و بیچاره زن عمو هم برگشت به لهجه غلیظ ترکی گفت:
نادیر جان ! یاخچی اوشاخدی!!! تعاروفی یوخدی!!!! الله ساخلاسون!!!!!!!
حالا دوست داشت یه چوب پیدا کنه و تو ماحتحت من...... اره دیگه
حالا رضا هم فقط داشت میخندید! منم از اونجایی که رگ ترکی زده بود بالا انقدر با اشتها این سه تا کوفته تبریزی رو خوردم که هر کدومشون که به من نگاه می کردن یواش یواش یخ شون باز میشد و شروع می کردن به برداشتن این کوفته تبریزی ها
بابا کلاس گذاشتن نداره که آدم اصلا سیر نمی شه و از گلوش غذا پایین نمی ره !! باید حتما دهنم اندازه غار باز بشه و یه گاز اندازه توپ تنیس بزنم تا بفهمم چیزی تو دهنم رفته !!
حالا چه لزومی داره سرخ بشم !! سفید بشم !! آبی بشم که عموی پدر سگم به من تعارف زده!!

خودتون باشید . از زندگی لذت ببرید
همیشه شاد


دوشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۴

فرهاد در تهران

دیروز بعد از ظهر با رضا برای خرید چند تا کتاب رفتم انقلاب . زمانی که رسیدم خونه سردرد عجیبی گرفته بودم ! اومدم تو اتاقم تا کمی استراحت کنم . تلفن زنگ زد .
بله؟
تو روحت ؟!!!
منم که اصلا حال و حوصله نداشتم چشممو بستم و هر چی از دهنم درومد نثار کسی کردم که پشت تلفن بود.
طرف تلفن رو قطع کرد!!
بعد از چند دقیقه دوباره تلفن زنگ زد .
بله؟
منم دیونه ! فرهاد!!
فرهاد تویی !! تهرانی؟!!
آره تا چند ساعت دیگه با خاله اینا می اییم خونتون!!
چه عجب فرهاد از اینورا!!
نادر به خدا فقط به خاطر تو اومدم ! دلم واست یه ذره شده
قدمت رو چشم فرهاد جان بیا ! منتظرم!
ولی سردرد ولم نمی کرد و از اونجایی که تا دقیقه 90 سعی می کنم قرص و... نخورم فقط داشتم تحمل می کردم این سردرد لعنتی رو.
شروع کردم کمی اتاقمو مرتب کنم. بعد از یک ساعت رفتم به خواهرم گفتم که به من قرصی چیزی بده سرم داره می ترکه !
چند دقیقه بعد خاله اینا به همراه فرهاد اومدند خونمون ! حدود ساعت 8 بود که رسیدند!!
هر کس کاری می کرد ! من و فرهاد هم شروع کردیم با هم دیگه صحبت کردیم و بعد از یک ساعت شام حاضر بود !
من و محسن و فرهاد سر یک سفره ! کلی خندیدیم !!
تقریبا یکساعت بعد از خوردن شام خاله اینا رفتند و فقط فرهاد مونده بود !
رضا رفت و میوه و کافی میکس و ... آورد اتاق .
خوب تقریبا ساعت 12 شب بود .
من و رضا و فرهاد و یه اتاق !!
همه خواب بودند و فقط ما سه تا دیونه بیدار بودیم .
فرهاد اومد نشست پشت سیستم و بعضی از آهنگ های جدید رو گوش داد.
این سری که فرهاد اومده بود یه جوری بود . احساس کردم کمی ناراحته !
خلاصه من بعد از شام دیگه چیزی نمی خورم ولی فرهاد شروع کرد به خوردن میوه ! حالا هر کسی که سیر باشه وقتی موقع غذا خوردن بشینه کنار من چنان اشتهاش باز می شه که از من بیشتر غذا بخوره . به قول دوستان نادر شیرین غذا می خوره!
ولی این بشر روی منو کم کرده بود یه جوری میوه می خورد که من تا حالا انقدر دلم نمی خواست میوه بخورم !! خلاصه حالا حرف می زدیمو و میوه میکردیم تو حلقمون !!
حدود ساعت 1:30 بود که فرهاد گفت نادر یه آهنگ باهال بذار برقصیم !!
رضا گفت : بازم این دوتا دیونه شروع کردند . بیخود من می خوام بخوابم .
من هم یه آهنگ قشنگ گذاشتم و فرهاد شروع کرد به رقصیدن ! و من و رضا اروم دست می زدیم !
بعد من و.....
خلاصه سهعت حدود 2:30 بود که رضا رفت بخوابه .
من و فرهاد نشستیم پشت سیستم و کمی با سیستم کار کردیم و بعد فرهاد رفت دراز کشید .
گفتم فرهاد برو رو تخت بخواب .
فرهاد دیدم جای خودشو انداخت رو زمین و از اونجا که این دیوونه هم مثله من عادت داره راحت بخوابه شروع کرد به کندن لباس های خودش !!
فرهاد پاشو وایسا !!
برای چی نادر!!
پاشو وایسا!!
فرهاد پاشد!!
لخت شو!!
یعنی چی ؟
می گم لباس هاتو بکن ! کار دارم
فرهاد زیر پیراهن خودشم دراورد!
فرهاد تا حالا دقت نکرده بودم بدنت خیلی قشنگه !!
بعد شروع کردم به دراوردن لباس های خودم!!
نادر داری چی کار می کنی!!
نترس کاری ندارم !
آخه نادر
رضا ترکیده بود از خنده
بعد از اینکه لباس های خودم رو دراوردم گفتم فرهاد بیا کنار من وایسا
فرهاد چند کیلویی پدر سگ!!
برای چی نادر
آخه فرهاد استیل بدنت قشنگه ولی خوب چی کار می شه کرد به استیل بدن من نمی رسه
کافی بود همینو بگم تا فرهاد شروع کنه صد تا فیگور بگیره
غش کرده بودم از خنده !! کفره فرهاد رو دراورده بودم
فرهاد خاک بر سرت
برای چی ؟
بیچاره زنت!!
حالا نصفه شبی فرهاد دنبال من !!
خلاصه فرها رفت تو جای خودش و دراز کشید و من هم سیستم رو به همراه چراغ های اتاق خاموش کردم!
نادر برای چی سیستم رو خاموش کردی.
فرهاد کار داشتی ؟
نادر ای کاش می زاشتی آهنگ گوش می دادیم !! دلم گرفته
نمی خواد فرهاد اگه می خوای آهنگ گوش بدی دستتو دراز کن از تو کیفم MP3 player رو دربیار آهنگ گوش کنیم
حالا شتر با بارش تو کیفم گم می شه
مسواک و کانفت و ورق و دسته چک و انگشترو عطر و قاشق و چنگال و جزوه تنظیم!!! و آجرو البوم عکسو ... پیدا میشه
بعد از 5 دقیقه پیدا کرد و شروع کردیم به آهنگ گوش کردن
فرهاد سرشو گذاشت تو بغله من و شروع کرد به حرف زدن
گفتم چی شده فرهاد این سری دلت گرفته
ای بابا نادر بی خیال
بگو فرهاد گوش می دم
نادر می دونی این همه راه اومدم فقط با تو حرف بزنم . نادر فقط تو ردکم می کنی
بگو فرهاد گوش می دم
خلاصه تا ساعت 3:30 حرف زدیم بعد از اون فرهاد خوابید ولی مگه سردرد لعنتی منو ول میکرد .
من نخوابیدم و هدست رو چپوندم تو گوشم و تا ساعت 6 آهنک گوش می دادم که یواش یواش خوابم برد.
خلاصه اینم از یه شب به یاد موندنی

همیشه شاد .