شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۵

ویروس

امروز بالاخره کشتمش !!! ویروس بی همه چیز رو می گم !!! یه عمره دارم هر چی ویروس هستش و به اینترنت می اد رو تو کامپیوتر های روستان عزیزم !!! امتحان می کنم و کلی اطلاعات در مورد ویروس های کامپیوتری دارم ولی این یه دونه خیلی اذیتم کرد !!!
جریان از این قرار هستش که بعد از سفر آخرم به لاس و گاس (تبریز!!! ) دوباره رفتم و برگشتم واسه عروسی پسر عمو ! خلاصه اینکه برای عروسی هم بیشتر از 5 تا مطلب حاضر کرده بودم ولی این ویروس انقدر اذیتم کرد که نتونستم آپ کنم .
تو سیستم پسر عمو چند تا آهنگ آذری ناب دیدم از یاشار و سند کردم تو آی پادم و وقتی اومدم خونه انقدر هیجان زده آهنگ ها بودم که بدون اسکن کردن با آنتی ویروس بازشون کردم و تنها چیزی که شاهد بودم خاموش شدن کامپیوتر بود !!!
قبل از ادامه دادن :
هنرمند عزیز یاشار رو هم دیدم. هر جا که هستی واسه خودت و گروه خودت آرزوی موفقیت روزآفزون می کنم . عروسی پسر عمو هم تموم شدو واسه هر دوشون آرزوی خوشبختی می کنم .
بریم سر وقت ویروس :
اسم این ویروس
win32.brontok.b@mm
لینک دانلودhttp://http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-download_file.php?fileId=286
هستش و روی رجیستری سیستم می شینه و جلوی کار کردن با اجزای ویندوز رو می گیره و پشت سر هم سیستم رو خاموش می کنه .
یادتون باشه همیشه آنتی ویروس خودتون رو به روز نگه دارید که از نون شب هم واجبتر هستش .
به احتمال زیاد تا یک هفته دیگه من دوباره برای انجام کاری باید برم مسافرت !!!
همیشه از مسافرت لذت می برم و از همه لحظه های اون واسم فرقی نمی کنه خوب و بدش لذت می بره . همیشه دوست داشتم که با عزیزانم به مسافرت برم . البته همیشه دنبال این بودم که تو شادی های خودم عزیزانم و کسانی رو که دوست دارم باشن .
امیدوارم همیشه شاد باشید





جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۸۵

ایمیل

با سلام به همگی دوستان عزیز .
توجه کنید که اگه تو وبلاگتون به اسم من حرف های ناشایست می زنن و ... من نیستم و از امروز من تو هیچ وبلاگی کامنت نمی زارم و با ایمیل با دوستان عزیز در ارتباط هستم .
درضمن اینجای صحبتم با کسانی هستش که این کار رو می کنن , قباحت داره به خدا . خجالت داره . آخه بی شرم ها می خوائید که چی بشه این کارهای زشت رو انجام می دید . مگه دستم بهتون نرسه !!!

اما حتما یه سری به وبلاگ سمیرا بزنید که موضوع خیلی مهمی رو مطرح کرده که خیلی از شماها در گیر این مساله هستید . تصمیم گرفتم چند تا از مطالب آینده خودم رو طبق قولی که به همتون دادم به این موضوع اختصاص بدم .از حسین عزیز هم که ماجرای خودش و خانم عزیزشوواسم میل کردید ممنون. سعی می کنم موضوع شما رو هم تو پست های بعدی حل کنم .

همیشه شاد .

پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

لاس و گاس

لاس و گاس !!!
خیلی فرق کرده بود . زمانی که وارد شهرشدم خیلی چیزها فرق کرده بود . ساخت و ساز . زدن آپارتمان و برج و پل های رو گذر و زیر گذر و پارک های زیاد و ایجاد فضای سبز و ... .

چند لحظه ای صبر می کنم و ریه های خودم رو پر از هوای تازه می کنم . راننده های تاکسی همه دوروبرمون رو گرفتن و می پرسن کجا ؟

هر جای لاس و گاس دربست 800 تومن . البته وقتی ببینن فارسی صحبت می کنید می شه 1000 تومن . یه قانونه
تو این سفر به سرای فرش فروش ها نزدیک میدون ساعت !!! و بیمارستان های 29 بهمن و بیمارستان نیکوکاری و بیمارستان اسدآبادی و آزمایشگاه معتبر دکتر دبیری واقع در خ 17 شهریور جدید اینم تبلیغ بود !! و پارک خاقانی و پارک ائل گلی که خاطره های زیادی رو از این پارک دارم منو می بره تو دوران بچگی . و رستورن طاووس که واقعا غذای اون حرف نداره و قیمتی هم نداره
یک کاسه سوپ و یه پرس کامل برگ به همراه برنج ایرانی که بوی برنج مدهوش می کنه ادم رو به اضافه سالاد و ماست خیارو نوشابه و ... فقط 1500 تومن !!!

و البته اگه با خانواده تشریف می برید به لاس و گاس ! یه سری حتما به کبابی حیدر بابا بزنید که انگشتاتون هم می خورید راستی تو خ آبرسان هستش .
واقعا مردم این شهر انسان های شریف و تن پروری هستند . باور کنید طرف تازه ساعت 9 از خواب بیدار می شه وساعت 10 کرکره مغازه رو می ده بالا .
از طرفی کارمندان هم خانم هاشون قربونشون برن همه خواب آلود .

من سری قبل که تشریحی از این شهر داشتم هم اشاره کردم که اگه سرمایه دارید . یه جار و اجاره کنید . چهار تا آرایشگر خوب استخدام کنید و یه اسم خوب هم واسه آرایشگاه انتخاب کنید و فقط پول دربیارید !

ولی از حق نگذریم تا چند روزی نباشید متو جه نمی شید.فوق العاده مردم های با فرهنگی داره . من که خیلی خوشم اومد از رفتار های اجتماعی این مردمان شریف . یواش یواش مینویسم .

از نون روغنی هاش بگم که حرف نداره و بعد از تحقیقات طولانی من یکی پیدا کردم که واقعا حرف نداره و تو میدون شهدا هستش .
البته به ترکی می شه "یاخلی کوکه !!! "

اگه کارم تو این شهر بود حتما برای زندگی انتخاب می کردمش ! هوای خوب – ترافیک روان – مردمی با شعور - اداره های خلوت - اجناس شیک – همه چی هم که ارزون . یعنی فقط زندگی . منم که دیوونه زندگی کردن .

البته اینم بگم که سعی کنید کمتر فارسی صحبت کنید . وگرنه دیدید یکی از کیوسک روزنامه فروشی دنبالتون کرد و با حواله کردن فحش های جالب و شیک ازتون پذیرایی می کنه !!! باور کنید اگه فرار نمی کردم فکر کنم جام تو بیمارستان بود .
همش می گم برید ترکی یاد بگیرید ورمیدارید عکس سوسک می کشید و اینجاست که نمی شه چیزی رو درست کرد .نکنید این کارهارو !! به خدا قباحت داره . من بعد از اینکه خود کشی کردم و انقدر سعی و تلاش کردم بالاخره یاد گرفتن تا 10 بشمرم !!!!

اما خلاصه مسافرت من که بیشتر سفر کاری بود تا تفریحی :

رفتن به سرزمین رویایی
رفتن به لاس و گاس !
مریض شدن مامان بزرگ
دعوا با رئیس بیمارستان سراب که واقعا شبیه قتل گاه بود .
سر زدن به بیمارستان های 29 فروردین . سینا . نیکوکاری . اسدآبادی .
سر زدن به سرای فرش فروش های لاس و گاس
سر زدن به بوستان خاقانی و شاه گلی
سر زدن به خیابون های معروف و میدون های معروف مثل ساعت و 17 شهریور و ...
بازی کردن نقش بازرس شهرداری !!! سفر خرج داره دیگه !
سر زدن به یکی از باغ های پدر بزرگ و خوردن ناهار و استراحت زیر سایه درخت و کمی هم آب بازی !
دعوت شدن به عروسی تو سرزمین رویایی .
آشنا شدن با بزرگان و قدیمی های سرزمین رویایی و نشتن به پای صحبت اونا و شنیدن همه خاطره های اونا .
سر زدن به قبرستون های مختلف تو تاریکی مطلق و شاد کردن روح مردگان شریف !
سر زدن به چند تا کارخونه و مرغداری و کارگاه و آشنایی با کار و ... .
دعوت شدن از سمت مدیر عامل شرکت ... به صرف شام در لاس و گاس .
کار در مزرعه !!!
استراحت در خانه معلم فنی و حرفه ای در لاس و گاس !!!
آشنا شدن با آزمایشگاه های مختلف شهر با صفای لاس و گاس . و گرفتن خون من و بی خون شدن من !!!
رحم نکردن به باغ های آلبالو و مرغ و خروس و ... !!! .
...
...
...
تا حالا شده خودتون یه جایی باشید و دلتون جای دیگه ؟ خودم رفته بودم سفر
اما دلم تهران بود . پیش خانم معلم .
به قول دکتر : کجایی ؟!!!
و اینکه سلامتیشو همیشه از خدا می خوام .
همیشه شاد .



پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۵

مسافرت

خوب سفر من هم تموم شد.دیروز صبح رسیدم تهران. یکی از طولانی ترین سفرهای زندگی من بود .

این سفر هم برای من لحظه های گوناگون و مختلفی رو رغم زد . به جرات می گم اصلا با بقیه مسافرت های من فرق داشت . یه دید دیگه داشتم این حس نسبت به همه چیز بود . لحظه ها و جاها و ارتباط ها رو از زاویه ای دیگه می دیدم و البته نا گفته نماند که این سفر برای من هم هیجان بود هم اظطراب هم ترس هم خنده هم گریه هم تفریح هم کار .

واسه نادر دیوونه همه لحظه ها جالبن !!!

اتفاقات و ماجراهای سفر خودم رو به صورت موضوعی می خوام بنویسم .

بعضی از دوستان پرسیده بودند که این سرزمین رویایی کجاست . فقط می گم نزدیک لاس وگاس (تبریز!!!)

همیشه شاد باشید.