شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

نادر در پادگان نظامي

نادر در پادگان نظامي !!!!!!!
بازي كه با اون شروع كردم ادامه داره !!! ها ها ها ... من كه كم نمي آرم !‌مي دوني چرا ؟ آخه وقتي مامانم منو به دنيا آورد ! يه كشيده خوابودندم زير گوش پرستار گفتم زود باش ديگه پس چي كار مي كني ؟!!!! بازي شروع شد !!

رفتم پادگان ! تا رفتم يه آرپيجي دادن دستم گفتن بزن !!!
- جناب سرهنگ چي رو ؟!!!
بزن مي گم !!!
- باشه ! خودت خواستي !!!!!!!!!!!!
شليك !!!!
- چه طور بود جناب سرهنگ ؟!!!
خوب بود . صداش خوب بود ؟!!!!
- بد نبود !
مي گم برو ببين اين سرباز ها چي كار مي كنن گوشه ديوار !!!
- چي كار مي كنيد احمق ها !!!
داريم يادگاري مي نويسيم !!!‌
- اي خاك تو سرتون بيل بيل !!! اينجا جاي نوشتن يادگاري هستش !!!

با صداي زنگ مسيج موبايلم از خواب بيدار مي شم !
ببخشيد اين موقع شب بيدارتون كردم !!! يه سوال واسم پيش اومده ! به نظر شما ايران اين همه نفت مي فروشه ! بشكه هاشو پس مي گيره ؟!!!!!!!!!!!!

اي خاك تو سر توي بيكار هم كنن كه نزاشتي ببينم رو ديوار چي داشتن مي نوشتن !!!

بالاخره سفر هاي من هم تموم شد و قرعه به نام من ديونه افتاده براي رفتن به سربازي براي آبادكردن پادگان !!! خلاصه عجب حالي دارم من !
جاتون خالي ! اگه هيتلر پيشم بود يه مدال به من مي داد وبه جاي خود كشي !!! دنيا رو فتح مي كرديم !!!

يادم مياد دوران دبيرستان بوديم درسي داشتيم به اسم آمادگي دفاعي ! كه من اون موقع تو همه درس هاي خودم نمره بالاي هجده گرفتم ولي تو اين درس با ارفاق گرفتم دوازده !!! چرا ؟
چونكه :
دم دماي تعطيل شدن بوديم كه دو تا نيسان اسلحه آوردن تو دبيرستان !!! و چيدن وسط حياط و همه ما رو كه بيشتر از سه تا كلاس نبوديم كه درس آمادگي دفاعي نداشتيم سر يه اسلحه گذاشتند و گفتند امتحان عملي !!!!
بايد اسلحه هايي رو كه جمع هستند رو قطعه هاشو باز كنيد و بلعكس !!!

از شانس اسلحه اي كه به اسم من افتاد ريخت و پاش بود و من بايد جمعش مي كردم !!! سر كلاس هم كه هيچي ياد نگرفته بودم !! از بس با اين شر هاي كلاس آتيش مي سوزوندم !!!
خلاصه ظرف سه دقيقه بايد امتحان مي داديم و وقتي داشتند نمره مي دادند اسلحه ها رو امتحان مي كردن
نوبت اسلحه من رسيد يه بلايي من سر اين اسلحه آوردم كه ديگه درست نشد و طرف ديگه يادم نمي آد سرباز بود يا سرهنگ گفت بايد بره براي تعميرات اساسي !!!!!!!!!!!!!!!!!!! و گفت برو بيرون تو صفر شدي !!! كه با صحبت هاي مدير بي وجود دبيرستان كه انداره عمرش به من مديون بود به من نمره چهار داد !!!! كه با هشت كتبي شدم دوازده !!!!!!!

ببين چرخش روزگار رو !!!!‌
حالا اصلا نمي دونم كه قرار چه ماجراهايي براي من رخ بده تو محيط نظامي !!! فردا پس فردا شنيديد كه پادگاني !!!‌ كوهي !!! كمري !!! ماشيني !!! تركيده و يا اينكه هواپيمايي سقوط كرده و يا اينكه همه سرباز ها دارن يه قول دو قول بازي مي كنند تعجب نكنيد !!!!! چون
من دارم سربازي !!!!!

عادل جون اميدوارم كه كارشناسي ارشد قبول بشي وگرنه بايد به جاي اينكه شعر هاي عاشقونه بنويسي بشيني دو سال تمام شعر يكي در ميون يكي واسه خودت و يكي براي من بگي !!!‌
حالا هي دم عيد پاشو برو به عنوان تيم نجات به مسافرين كمك كن !! الان مي زارنت تو جاده با يه تفنگ !!!‌ مي گن تو سابقه داري !!!!!!

خلاصه اينكه وبلاگ به حالت آماده باش كامل هستش و رنگ و بوي نظامي به خودش گرفته !!!!!












سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۵

زود گذشت

وبلاگ من يك ساله شد !!!
يك سال از حضور من تو اين دنياي مجازي مي گذره !

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

بوسه

امروز از اون روزایی بود که از صبح زود بیدار بودم و خیلی خسته هستم !!! بالاخره زندگی خرج داره دیگه !!!
الان اومدم تو اتاقم و طبق معمول اولین برنامه ای که اجرا می شه تو سیستم مدیا پلیر هستش !!! خدا بیامرز هایده هم داره می خونه !!!

بوسه !
تا حالا بهش فکر کردید ؟ مسئله ای که شاید تو ذهن خیلی از شماها ساده بیاد ولی خیلی خیلی خیلی مهم و سازنده هستش :

بر خلاف تصور خیلی ها که فکر میکنن بوسه اهمیت زیادی در زندگی نداره ,ولی برعکس بوسه و بوسیدن عامل مهمی برای نشون دادن عشق , دادن آرامش و حتی نوعی لذت بشمار میاد !
البته جونم واستون بگه که بوسه انواع مختلفی داره و بنا به احساسات و نقطه ای از جسم و یا بدن !!! که می نشینه فرق میکنه و میشه به نوعی اون رو یک راه برقراری احساس بصورت تماسی نامید :
بوسیدن تو زندگی می تونه خیلی موثر باشه ! چرا که بوسه ابزاری برای نشون دادن احساس وعلاقه مفرط هستش !
چقدر از بوسه تو زندگی استفاده می کنید ؟

من به جرات میتونم بگم دربین خانواده های ما 99% هیچ استفاده ای از بوسه نمی کنن حتی در موارد مورد نیاز !
و فقط بوسه رو از نوع تشریفاتی اون مثل ورود به مجالس و یا برای همخوابگی و سکس استفاده میکنن ! در صورتیکه بوسه تنها منحصر به این روابط نمیشه و بهتره بگم فلسفه بوسه و بوسیدن خیلی فراتر از این مسائل هستش !!!!
بوسه بین مردها و خانم ها متفاوت هستش :
نمونه : (!!!)
بیشتر بین مردها :
- وقتی دو دوست خیلی صمیمی به هم میرسن برای نشون دادن احساس علاقه و دوستی همدیگه رو میبوسن !
- در زمان مراسم ازدواج و اعیاد و یا مراسم مذهبی و ختم و ... مردان همدیگه رو میبوسن !

اما زنان ایرانی بر خلاف مردان اکثر اوقات در حال ماچ و بوسه هستن چه با بچه ها چه با همجنس هاشون و گاه هم با همسرشون که اکثرا سعی میکنن این آخری رو در خلوت انجام بدن !!! چون بوسه در فرهنگ مشرق زمینی همیشه در خفا صورت میگیره اما چرا ؟ چون بوسه زن و مرد جزئی از مراسم آغازین زیر شکمی قلمداد میشه !!! و این نظریه ها چقدر احمقانه هستش !!
خانم ها موقع بوسیدن هم بر خلاف مردان که حسابی آبدار و کش دار لُپ طرف رو میبوسن, فقط لُپ ها رو به هم نزدیک و یا می چسبونن و این یعنی بوسه! البته یک دلیل مهم داره !!!! آرایش !!!!! فکر کنید اگه توی مراسم عروسی تمام زنها بخوان عروس رو ببوسن چه اتفاقی میافته ؟ صورت عروس مثل بیماران آبله مرغونی از رنگ ماتیک !!!! می شه !!!
برای همین بخاطر استفاده از لوازم آرایش و یا پاک نشدن آرایش صورت " کرم پودر " از اینکار اجتناب میکنن چون خیلی از خانمها از لوازم آرایش ارزون قیمت استفاده میکنن !!! " ایرانی که روی صورت میماسه " رنگ پس میدن در صورتیکه ماتیکهای گرون قیمت رنگ پس نمیدن حتی با بوسه تر !!!!!

- بوسیدن بچه ها احساس خیلی خوبی به آدم میده . به نوعی عشق و علاقه خودمون رو بهشون منتقل میکنیم . یک مادر میتونه با بوسیدن فرزندش بهش آرامش بده . وقتی نوزادی رو در بغل گرفتید و از صمیم قلبتون میبوسید در واقع تمام عشق و علاقه قلبیتون رو به وجودش منتقل میکنید . وقتی بچه تون زمین میخوره و ونگش هوا میره همون بوسیدن دست زخمیش و صورتش و نوازش کردنش آرومش میکنه . دقت کردین ؟

بوسیدن در بین اکثر افراد بعنوان شروع سکس بکار میره , در حالی که یک راه ابراز علاقه و عشق ورزیدن بین همسران بشمار میاد تا یک نوع آغاز سکس . من خیلی کم دیدیم در خانواده های ایرانی زمانیکه زن و شوهر به هم میرسن همدیگه رو ببوسن ! حتی جلوی فرزندانشون هم این کار رو نمی کنن !!!! و همون طور که گفتم اگه بخوان این کار رو هم کنن بیشتر تو خفا انجام می دن !!!!!

مگه همسرت نیست ؟
مگه همه وجودت نیست ؟
مگه همه دنیای تو نیست ؟
مگه کسی نیستش که تو باید با اون و کمک اون با لذت و هیجان و کار و صبر و تحمل زندگی رو بسازی ؟
مگه کسی نیستش که حاضری جونتو واسش بدی ؟
مگه اولین و مهمترین و نزدیک ترین فرد به تو تو این دنیای بزرک نیست ؟
مگه کامل کننده تو تو این دنیا نیست ؟

پس یاد بگیرید وقتی از خواب بیدار میشین همدیگه رو ببوسید. وقتی می خواهید برید بیرون برای کار ... وقتی از سر کار برمیگردید ... و حتی موقع خواب ! همدیگه رو ببوسید .

Bos..Bos
بابا خجالت نداره که این کار قشنگ رو کنار فرزندانتون انجام نمی دید .مطمئن باشید با این کار به بچه هاتون عشق و علاقه ای که نسبت به هم دارید رو هم نشون می دید و بچه هم آموزش می بینه !!!

تو خیلی از خانواده های ایرانی خودم شاهد این موضوع بودم که اصلا زن و شوهر کنار هم نمی خوابن !!! اگه هم پیش هم باشن صبح خانم اگه مثلا زورش به مرد برسه !!!!! کونشو می کنه سمت آقا و خرناسه می کشه مثل خرس و این یعنی شرمنده باید خودت بری صیحانه حاضر کنی ! چون به من ربطی نداره و باید تا لنگ ظهر بخوابم !!! و حالا اگه زن تو سری خور باشه قبل از مرد بیدار میشه و میره سراغ تدارک صبحانه و مرد وقتی بیدار شد تلک و تلک میره خیر سرش میشاشه و بعد هم میاد کوفت میکنه و یه آروغ برای خالی نبودن عریضه و بعد هم بلا نسبت گاو میره بیرون و فقط تنها جمله عاشقانه ش به زنش اینه که : یه غذای مشتی برای ناهار رو براه کن ... زت زیاد !!!
وقتی هم که از سر کار بر میگرده صد رحمت به سگ قاشیه !!!! هر چی دق و دلی و طلب و عقده و حرص داره سر زن خالی میکنه و ... شب هم موقع خواب لنگهای عیال رو میگیره و هوا میکنه و .... !
و این یعنی زندگی سراسر شور و عشق !!! می دونید متاسفانه اکثرا همینطوره و خانواده های ایرانی واقعا آداب و رسوم زناشویی رو بلد نیستن و رعایت نمیکنن .
زنان ایرانی همیشه تشنه چند چیز مهم هستن و جز طبیعی ترین نیازهای اونا هستش :
- کلمه و لغت : عزیزم , دوستت دارم , چه خوشگل شدی امشب :)
- بوسه
- سکس دو طرفه
ولی خوب درک و شعور خیلی از آقایون پائین هستش ! ببخشید که دارم پته همتون می ریزم رو آب ولی خوب باید گفت دیگه .وقتی من خودم می بینم هم جنس های من که حتی سنی هم ازشون گذشته هیچ ارزشی برای مهمترین فرد توی زندگی قائل نیستند افسوس می خورم و می گم خاک عالم تو سرتون !!!!!!!

آقا / خانم ! یاد بگیرین وقتی صبح بیدار میشین لبهای هم رو ببوسین ! وقتی دارین میرین بیرون و از هم جدا میشین همیدگه رو ببوسین و در آغوش بگیرین ! شب قبل از خواب هم یک شب بخیر و یک بوسه و دوستت دارم ! باور کنید همین 3 عامل ساده زندگی شما رو زیر و رو میکنه و برخلاف تصور عوام و مشتی احمق که فکر میکنن با این کارها زن پُر رو میشه و یا مرد روش زیاد میشه , اصلا اینطور نیست و این جزو آداب زناشویی محسوب میشه و باعث عمیق شدن عشق و علاقه و دوستی بین زن و شوهر میشه ! انسانها طالب دوست داشته شدن و دوست داشتن هستن و این دو عامل تنها از طریق ذهنی منتقل نمیشه چون هنوز بشر از راه تله پاتی نمیتونه منظورش رو برسونه و یک موجود سخنگوئه ! هر زنی دوست داره از زبون شوهرش کلمه دوستت دارم و عزیزم و عشق من و صد تا از این کلمات رو بشنوه .
من نمی گم کامل شدم ولی همیشه سعی کردم خودم رو کامل کنم و همه سعی و تلاش و کوشش و وجودم رو می زارم تا بتونم زندگی پر باری رو فراهم کنم و همه این مسائل که جز تفکیک ناپذیر زندگی زناشویی هر انسانی هستش رو برای لحظه لحظه بهره بگیرم .
مطمئن باشید که نتیجه بی نهایت موثرش رو می بینید پس یاد بگیرید و عمل کنید . و به جون من دعا کنید !!!
بابا من چه جوری حالی کنم زمانیکه دستهای خانمتون در دست شماست زل بزنیند توی چشمش و بهش از عشق بگید و بعد اون دستها رو ببوسین و یا گونه ها و لب ها رو و حتی ناز کنید و لمس کنید !!!!! تاثیری که روی خانمتون میذارین بقدری زیاده که با 100 تا مثنوی جملات و شعرهای عاشقانه هرگز نمیتونید روی اون بذارید ! بقول معروف با بوسه میشه عشق رو در قلب حک کرد ... پس خجالت رو کنار بذارید و بعد از خوندن این متن , همین الان هر کسی رو که دوست دارید ماچش کنید و به تاثیر عملتون نگاه کنید ! صد البته منظور این نیست که هر عمله جوادی رو دیدین بماچینش !
منم از پشت این کامپیوتر همتون رو می ماچم :)

شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۵

سلامتی

مریض شدن مامان بزرگ مهربونم .
روز دوشنبه تا رسیدم خونه !! مامان گفت نادر دکتر گفته باید فردا مامان بزرگ عمل بشه و قربون دستت من فردا باید با خالت تبریز باشم !!!
باشه !!!
زنگ به پسر خاله زدم و گفتم که من شماره آژانس رو ندارم تو زحمت بکش و بلیط ها رو تهیه کن !
- باشه نادر جان .

بلیط ها برای ساعت 5:20 بود و من بون روز فوق العاده تشنه بودم . من و پسر خاله و خاله و مامان . یه کوپه کامل گرفتیم و حرکت کردیم .
طبق معمول وقتی که دو تا خواهر به هم می رسن :
باجی باجی سوز چخ ! وقت یوخ !!!
شروع کردن به صحبت و من و پسر خاله هم آرومشون می کردیم .
مامان و بابای پدر که به رحمت خدا رفتن و بابای مامان هم همینطور و ما هم از محبت های پدر برزگ و مادر بزرگ همین یه مامان بزرک نصیبمون شده که حالا تو تخت بیمارستان بود .
هیچ دکتری به خاطر قلب مامان بزرگ حاضر نمی شد مسئولیت عمل رو به عهده بگیره و ریسک عمل فوق العاده بالا بود . همه چیز به خدا مونده بود و تقدیری که مامان بزرگ داشت .
این چند وقته انقدر رفتم تبریز که همه جای تبریز رو شناختم و جا نمونده که کشف نکرده باشم و با خلق و خوی اونها هم خوب آشناشدم !!!
بعد از پیاده شدن از قطار رفتیم خونه خاله و کمی استراحت و ... بعد به سمت بیمارستان .
مگه می زاشتن بریم پیش مامان بزرگ !!!
خلاصه زمان عمل رفتیم ببینیم مامان بزرگ .
وقت عمل بود و بعد از خداحافظی کردن و سپردن مامان بزرگ به خدا رفتیم تو سالن انتظار .
دل تو دل هیچ کس نبود . من و پسر خاله فقط آرو م می کردیم . دائی هم مشخص بود خیلی نگرانه ولی برای اینکه روحیه ای باشه برای بقیه زیاد بروز نمی داد .
ثانیه ها می گذشتن و ... .
بعد از حدود 2 ساعت دکتر قلب مامن بزرگ اومد پیش ما و گفت نگران نباشید و همه چیز خوبه . ولی باید صبر کنید . من کارم تموم شده ولی بقیه دکتر ها بالا سر مریض هستند و می ان توضیح می دن .
خلاصه بعد از 40 دقیقه متوجه شدم مامان بزرگ رو می برن تو بخش ! یه مسیج زدم به پسر خاله و گفتم بیائید تو بخش !
خدای مهربون رو هزار بار شکر کردم که این لحظه ها تبدیل شده به لحظه های شادی .
خلاصه اینکه فعلا باید مامان بزرگ بیمارستان باشه و همه تبریز هستن ولی من و حمید دیروز اومدم تهران !!!
اومدن ما به تهران هم جریان داره !!!
از تبریز به تهران قطار مستقیم نبود . و نه من حال و حوصله اتوبوس رو داشتم نه پسر خاله !!! واسه همین من بلیط واسه مراغه گرفتم و از اونجا برای تهران !!!
آقا تو آبرسان یه آزانس مسافرتی هستش که واقعا روی هر چی بی شرف کم کرده !!! اصلا من نمی دونم اینا بلیط می فروشن یا نه !!
واسه تهیه بلیط رفتم آزانس همیشگی آفاق گشت و بلیط رو گرفتم . از تبریز به مراغه و از اونجا به سمت تهران !
2 ساعت تو مراغه بودیم ولی اصلا موبایل تو این شهر آنتن نمی داد ! کمی گشت زدیم و محیط شهر رو بررسی کردیم و بعد از اون سوار قطار شدیم تا بیائیم تهران !!!
همیشه از اینکه جاها و محیط های جدید رو ببینم خوشحال می شم و از هر فرصتی استفاده می کنم تا بتونم با جاهای جدید و فرهنگ اونجا آشنا بشم و … .
با این پسر خاله اصلا همسفر نشده بودم ولی اخلاقش مثل خودم بود !!! اهل سفر بود و ... .
- می گم نادر تا حالا با تو نیومده بودم مسافرت !
خوب موقعیت و شرایط پیش نیومده بود !!!
- آخه می دونی چی ؟ !!!
چی ؟
- همه به من می گن خوش سفرم ولی من به تو می گم !!!!!!!
واقعا !!!
- آره ! یه مسافرت ردیف باید با هم بریم !!!

خلاصه بعد از اینکه مراغه رو رد کردیم تلفن ها هم درست شد !
تازه فهمیده بودم که هر چی مسیج زده بودم به خانم معلم هیچ کدوم نرسیده !!! و ناراحت شده بود .
کمی گذشت و تصمیم گرفتیم بخوابیم و کمی خوابیدم . نصفه شبی بود که مسیج داشتم !!! و دیدم خانم معلم مسیج می زنه!!!!!! تعجب کردم و ساعت درج شده رو نگاه کردم دیدم برای ساعت 10 هستش !!! فهمیدم که مسیج های خانم معلم هم نرسیده به من !!! و نصفه شبی داره یکی پشت یکی میاد !!!
دیگه جواب ندادم .دیر وقت بود .
راستی تو تبریز بودم که صحبتی هم با عادل داشتم . امیدوارم هر جا که هستی شاد و خرم باشی .

نتیجه اخلاقی :
سلامتی خیلی مهمه و متاسفانه هیچ کدوم از ما قدر نعمت به این بزرگی و مهمی رو نمی دونیم و همیشه فکر می کنیم سلامت هستیم و کارهایی می کنیم که وقتی بعدا به اون فکر می کنیم چهار چرخمون هوامی ره !!!
تا حالا دقت کردید که بیشتر دور و بریاتون و هر کسی که می شناسید غم و غصه و گریه بهشون هویت میده و خیال می کنند که گریه و غصه خوردن تمام مشکلاتشون رو درمان می کنه و هر چقدر که بیشتر زانوی غم بغل بگیرن بهتره و کارشون درست می شه و مشکلشون حل می شه !!! . بجز اینها این گریه کردن و غم پرستی چنان در گوشت و خونمون نفوذ کرده که حتا در مواقع شادی و بیکاری هم بدنبال اون میگردیم !!!!!
و تنها نتیجه ای که برای ما داره از بین رفتن روحیه هستش که برای بدست آوردن انرژی برای انجام و حل مشکل خودمون به اون احتیاج داریم .
خیلی از ما حتی پیش عزیزانمون نمی خندیم !!! در حالی که باید با خنده و روحیه بالا آستین ها و بالا زد و همت و تلاش کرد و به جنگ مشکلات رفت و با کوشش مشکلات رو حل کرد .
خلاصه اینو گفتم که قدر سلامتی خودتون و عزیزانتون رو بدونید.
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید.

یکشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۵

تعریف زندگی

دیشبم بیدار بودم و منم که گشنه !!! از خستگی هم که نمی تونم سر پا شم پس می نویسم و می رم می خوابم .

مشق سکوت رو خط بزن
اینجا کسی غریبه نیست
نگو که باور نداری
حرف دلت رو بنویس
دفتر کهنه دلت
رنگ غم رو دوست نداره
بهش نگو تو راه عشق
هیچ کسی پا نمی گذاره
از شب و تنهایی نگو
خورشیدمون جلوه گره
نگو نسیم سحری
ار کوچه مون نمی گذره
اسبت رو زین کن و بیا
تو شهر تنهایی نمون
خونه رو روشن می کنه
حتی یه شمع نیمه جون
پرندها منتظرن
قدم بزار تو آسمون
برای خاک باغچه مون
ترانه ای تازه بخون .....

تعریف زندگی

هدف و عشق در زندگی خیلی خوبه ! خیلی از ما مدام تو این فکر هستیم که آدم موفق و خوشبختی بشیم و بتونیم هر چه زودتر به سر و سامان برسیم . ازدواج کنیم و یک زندگی آسوده و بدور از سختی ها و همراه با جوهر عشق رو بنا کنیم .با اینکه اکثر ما تلاش می کنیم تا به این آرزوها که نیمی از مشغولیت ذهن ما رو در دوران جوانی تحت تاثیر قرار می دن جامعه عمل بپوشونیم , اما خیلی کم هستند از ما که به موفقیت و خوشبختی واقعی می رسن ! نه تنها ما که نگاهی به زندگی پدران و مادران خودمون می تونه اینها رو خوب به ما گوشزد کنه !!

اکثرا ملاکمون برای رسیدن به این آرامش امکانات متفاوتیه از جمله مادیات و عشق و تفاهم و .. خیلی ها فکر می کنند برای رسیدن به خوشبختی باید فقط و فقط روی چیزی بنام عشق تکیه کرد و تا عشق وجود نداشته باشه خوشبختی هم بوجود نمیاد ! شاید حق با اونها باشه اما یک دسته هم میان و می گن اگه مادیات وجود نداشته باشه خوشبختی معنا نداره و زندگی بدون مادیات یعنی هیچ . به نظر شما کدوم درسته ؟

اگه با دیدی منطقی به این عوامل نگاه کنیم متوجه می شیم که هر دو طرف بنوعی حق دارند اما به تنهایی , هرگز !! این عوامل بتنهایی نمی تونن سازنده زندگی باشن و فقط با استفاده از همه اینهاست که می شه درست و خوب زندگی کرد و باقی بعهده نگرش ما و توانایی عقلی ماست و شریکمون .... همه می دونیم که زندگی :
بدون عشق معنی نداره
و زندکی بدون پول هم همینطور
اما چقدر جذابتر می شه اگه زندگی تشکیل شده باشه از هر دو عامل , معنویات در کنار مادیات ! چیزی که خیلی آدمهای رویا پرداز با بدست آوردن قسمت کوچکی از اون فکر می کنند به هدف نهایی رسیدند در صورتیکه درک درستی از حقیقت زندگی ندارند .

خیلی ها هستند از این قماش که فکر می کنن چون عامل اولیه یعنی عشق رو دارند پس همه چی تموم شده و باید قدم به عرضه ازدواج بگذارند ... مدتی درگیری های عاطفی و مشغولیتهای شدید ذهنی و درگیریهای خانوادگی بوجود میاد و در نهایت هم وصلتی صورت می گیره و 2 یار به وصال هم می رسن . اما آیا این یعنی خوشبختی ؟

من فکر می کنم عشق رو نمی شه هیچ وقت معنا کرد چون هر کسی اون رو در چیزی , کسی و با نوع خاصی از نگاه می بینه.و البته همین عشق هستش که بقای زندگی دو نفر هستش که همدیگه رو بی اندازه دوست دارن
ولی چقدر خوب بود که زندگی رو تعریف کنیم و از لحظه لحظه اون بهره ببریم و استفاده کنیم . حتی از خوردن یک پفک ساده !!! با کسی که همه زندگیتون هستش و اینکه توی شرایط های مختلف عشقی که وجود داره رو حفظ کنیم و لذت زندگی رو بچشیم .

همه می دونیم زندگی هیج وقت بطور یکنواخت پیش نمی ره و انسان با تولدش پا به عرصه مبارزه ای می گذاره که تا دم مرگ ادامه داره ... ازدواج رها شدن از قید و بندها نیست و رسیدن به تکامل و سازندگی و تکمیل و پیدا کردن نیمه گم شده انسانهاست که متاسفانه نیم بیشتری از ما از اینها غافلیم .

عده ای که همه چیز رو در پول و مادیات می بینند , در درجه اول پول براشون مهمه و بعد انسانیت !! این عده فکر می کنن که میشه انسانیت و حتی عشق رو هم با پول بخرن ! البته این کار رو هم می کنن و در عمل و ظاهر هم موفق نشون می دن , موقع ازدواج دخترها براشون سر و دست می شکونن , و یا پسرها برای تصاحب دل دخترهای پول دار صدها ترفند و حرفهای زیبا و فریبنده اجرا می کنند . اما وقتی به عمق زندگی اونها نگاه می کنیم , می بینیم که عشق در زندگی اونها هست , اما ظاهری و تصنعیه ! بی روح و خشک . رفتاری که از دل نیست و فقط بصورت غریزی و اجباری و برای خودنمایی و مردم فریبی ..... زن فقط تنها خواسته اش از مرد اینه که تامینش کنه و آزادیهاش رو محدود نکنه و مرد هم همینطور . 2 انسان با هم زندگی می کنند اما در دو عالم متفاوت ! تا زمانیکه پول وجود داشته باشه در اون زندگی , عشق هم هست !! اما به محض اینکه نوسانات مالی بوحود میاد عشق و محبت و همدلی و تفاهم هم از اون خونه رخت بر می بنده و نابود می شه چون عشقی که با پول بوجود بیاد , رشد کنه و خریده بشه با نبود اصل اولیه خودش براحتی نابود می شه ! پس یک تعریف دیگه برای عشق و اون هم اینکه عشقی که خردینی باشه دوام نداره و زوال پذیره .
اما در کنار اینها باز هم عامل بسیار مهم دیگری هم هست که همیشه بصورت نهفته باقی می مونه و شاید بهتره بگم 90% از ما از اون غافلیم و اون هم درک و شعور و مسئولیت پذیری و بلوغ فکریه . هر انسانی دارای رفتارها و کنش های متفاوتیه و هیچ دو انسانی رو نمی شه پیدا کرد که رفتارش شبیه هم باشه حتی در دوقولو ها !! در نتیجه وقتی کسی اقدام به ازدواج می کنه باید به حدی از بلوغ فکری و رفتاری رسیده باشه تا بتونه برای تحمل رفتارهای متفاوت شریک زندگیش عاملی بنام تفاهم رو بوجود بیاره .

متاسفانه نکته ای که خیلی مهم هستش همین درک و شعور و مسئولیت پذیری و بلوغ فکریه که خیلی از آقایون به اون نمی رسن و این اجازه رو به خودشون می دن که به خواستگاری دختری برن و بعد نامزدی و عروسی و بعد از گذشت 6 ماه از عروسی و ارضا شدن طرفین می خوان تازه زندگی رو شروع کنن !!! و متاسفانه اینجاست که یواش یواش مشکلات خودش رو نمایان می کنه و حتی در بعضی موارد لحظه های شیرین زندگی تبدیل می شه به جهنمی که گذشت اون برای طرفین فقط نفرت به ارمغان می آره . زندگی فقط یک سال اولش نیست بلکه یک عمر هستش .

خیلی از مشکلات زن و شوهرها از همین نقطه شروع می شه چون درکی از این اصل ندارند که طرف مقابل با اونها فرق داره و همینطور خودشون هم به عنوان یک انسان غریبه وارد زندگی فردی می شید که هنوز والدین اون که از بدو تولد تربیتش کردند نمی تونن بعضی از رفتارهای اون رو تحمل کنند و ما انتظار داریم که با فردی برای سالیان سال زیر یک سقف زندگی کنیم و اون فرد هم دقیقا رفتار و اعمالش مطابق ما باشه , و این محاله . مشکل از همین جا ناشی می شه که کسانی که درکی از این مسائل ندارند رفتارهایی درشون بوجود میاد مثل خودخواهی - رقابت خسمانه - حسادت - کینه - امر و نهی بی دلیل - بد بینی و در مراحل بالاتر لجبازی و سپر بلا قرار دادن بچه ها !!


چقدر خوبه که بنا بر توانایی هامون بسراغ عشق بریم . اگه توانایی مالی در حد اداره یک زندگی معمولی رو داریم بفکر ازدواج بیافتیم . اگر به حدی از شعور و عقل و بلوغ فکری رسیدیم که بتونیم مسئولیت پذیرش فرد دیگری رو بپذیریم قدم در تشکیل خانواده بگذاریم . وقتی نگاهی به اکثر زندگی ها می کنم می بینم خیلی ها هستند که به اصول اولیه زندگی مشترک پای بند نیستند ! خیلی ها تصمیم گیری رو می گذارند به عهده دیگران و مثل عروسک کوکی تابع نظر دیگرانند .

مثل اکثر احمق هایی که منتظر این هستند که ننه و بابا و خاله و عمه و عره اوره و شمسی کوره براشون آستین بالا بزنن و بگن فلان دختر رو ما پسندیدیم و دختر خوبیه ! همون اول بسمه الاه هم برن خواستگاری و جواب بله رو بگیرند ! دیگه دختر و پسر نه حرفی نه آشنایی ! هیچی ! اگه خیلی شاهکار کنند و فهمیده باشند 3 ماه هم نامزدی , جهنم !!!! اونم با چه شرایطی ؟ دختره باید در تمام مواقع محجبه باشه و آقا داماد تا لجظه زفاف حق نداره همسر آینده خودش رو به یک نظر حتی نگاه کنه یا لمس , که چی ؟ یکوقت ناموس دختره به باد نره !! دیگه بماند مسائل جنبی !!! حالا جالب اینجاست این فرد اصلا نمی تونه طرف مقابل رو هم ارضا کنه حتی شروع رابطه عاشقانه که هموم بوسه باشه رو بلد نیستن !! آداب بوسیدن رو نمیشناسن و نمی دونن چه ظرافت و تکنیکی در بوسه نهفته !!!
زندگی که به این صورت ناآگاهانه شروع بشه با اینکه دوام داره اما علت دوام اون خوشبختی نیست و دلیلش قدرت مطلقه مرد هست .
و یا اینکه خانم بیچاره فقط باید انرژی بزاره تا بتونه لحظه های زندگی رو شیرین کنه ولی چیزی که این میون تباه می شه حقی هستش که زن هم داره و اون حق زندگی کردن و لذت بردن از زندگی خودش هستش .

عدهای هم هستند که خودشون رو عقل کل و های کلاس می دونن و فکر می کنند که خودشون باید تنهایی همسرشون رو انتخاب کنند از روشهای آزاد و آمیزش و معاشرات بی قید و بند با انواع و افسام پسرها و دخترها و وقتی هم که شخصی رو پیدا کردند دیگه تحقیق و ... معنا نداره چون به عقل خودشون طرف ایده آله ! اما وقتی که خرشون از پل گذشت تازه می فهمن که چی فکر می کردن و چی شد !!!


ازدواج امر خیلی مهمی هست که انجام اون برای هر انسانی امکان پذیر هست ! اما متاسفانه دوام و بقای اون در 80% موارد با شکست مواجه می شه و علت اون هم عدم شناخت یکدیگر هست ! هر انسان بالغی می تونه به راحتی ازدواج کنه ! اما چه تضمینی وجود داره که این پیوند با دوام و پایدار بمونه وقتی که ما انتظارات و روحیات و نیازهای شریک زندگی خود رو نمی دونیم , پس چطور باید انتظار دوام زندگی رو داشته باشیم ؟

شکست تو ازدواج هم لذت نبردن از زندگی هستش . انسان همیشه باید نیازهای طرف مقابل رو تو دوران زندگی تو هر مقطعی باید برطرف کنه .
خیلی از زن و شوهر ها زیباترین احساس بشری رو در خودشون سرکوب می کنن در واقع اگه مردی همسرش رو واقعا دوست داشته باشه , زیبا ترین هدیه ای که می تونه بهش هدیه کنه هم آغوشی با اونه و قشنگتر از این هم وجود نداره که فاصله ها رو حتی در ارتباطات متقابل هم از بین ببریم.

همه ما داریم تو همین جامعه زندگی می کنیم و برای همه ما هم مشکلاتی که سیاست های غلط به وجود میاره آگاهیم ولی هر چی باشه ما داریم تو همین شرایط زندگی می کنیم برای نمونه الان که ماه رموضون هستش و قیمت های بیشتر اجناس بیشتر از چند برابر شده . خوب یعنی همه درک می کنیم و همه داریم حس می کنیم . پس :
یادتون باشه اون بلوغ فکری و حد بلوغی که گفتم اینجاست که زندگی رو شیرین می کنه و لحظه های سازنده رو می سازه :
مشکلی پیش می اد و آقا می اد خونه به جای اینکه به نیازهای عاطفی و ... جواب بده هر چی شده رو می کوبه رو سر خانم و خانم بیچاره که هیچ کاری نمی تونه بکنه فقط شاهد له شدن لحظه هایی باشه که الان باید یکی از بهترین لحظه های زندگی در کنار کسی که مظهر آرامش زن در خانواده هستش باشه ولی متاسفانه این فرد هنوز به این حد بلوغ نرسیده که خوب همه مشکل دارن ولی خونه . خانم . خانواده . فرزندان مظهر و کانون آرامش هستش و اینجاست که باید تو توانایی خودتو در کناری کسی که عشق تو هستش نشون بدی .
یا بالعکس :
خانمی که نتونه درک کنه همسرش تو دریایی از مشکلات و روابط ها و ... موج می زنه و نتونه جوری رفتار کنه که همسرش در کنارش احساس آرامش کنه فقط و فقط نشون دهنده این هستش که متاسفانه به خاطر همون بلوغی که گفتم بهترین لحظه ها رو دارن از دست می دن که فقط و فقط لحظه های بعدی رو هم خراب می کنه .
باید همه جانبه و در کنار هم عشق و مادیات و بلوغ و شعور و ... چید و تعریف زندگی و لذت از لحظه های زندگی .
حرف برای گفتن زیاده ولی راستش رو بخواهید خوابم می آد .

هوای گریه دارم تو این شب بی پناه
دنبال تو میگردم دنبال یه تکیه گاه
دنبال اون دلی که تنهایی رو میشناسه
دستای عاشق من لبریز التماسه
سکوت شیشه ایم رو صدای تو میشکنه
تو آسمون عشقم شعر تو پر میزنه
با تو دل سیاهم به رنگ آسمونه
تو بغض من میشکنن شعرای عاشقونه
هزار و یکشب من پر از صدای تو بود
گریه هر شب من فقط برای تو بود
هزار و یکشب من پر از صدای تو بود
گریه هر شب من فقط برای تو بود.


همیشه شاد .