کمی +18!!!!! جاتون خالی ! کلی خندیدم و کلی هم بریزو بپاش کردم و حتی یک استکان رو هم شکوندم !!!!!
از دستم افتادم فکر نکنید از عمد شکوندم . کلی هم خجالت کشیدم .
خونه خاله اینا دعوت بودیم و جمع همه خاله ها جمع بود!!!
این چند روزه خوابم کمتر از 3 و یا 4 ساعت هستش و کلا خسته ! چسبیدم به کار !!!
الان هم که این مطلب رو می نویسم ساعت 12 گذشته ! و فردا صبح زود باید برم بیرون تا این کارگرها گند بالا نیارن !
فکر کنم بازم کمتر از 5 ساعت خواب دارم !
تو این فصل بهار آدم حالی به حالی میشه و یا خوابش میاد و یا حشریه ! من که خوابم کمه پس طبیعتا!!!!!!!!
نمیدونم چه سری نهفته تو این بهار که آدمیزاد دائم این دو حس بهش دست میده و این تعطیلات هم که حسابی آدمو گشاد میکنه و خاطرات خوش گذشته آدم تداعی میکنه !!! باید متاهل ها از ثانیه ثانیه این لحظه های عید استفاده کنن !
امروز پسر خالم همش از دختر حرف می زد و خدا رو هزار مرتبه شکر می کنم که داره ازدواج می کنه وگرنه ترتیپ من رو می داد تو خونشون ! من پسر خالم عاشق سینه بزرگ دختره !!!!!!!!
اصلا میدونید چیه ؟ حرفم با کسایی که سینه بزرگ دوست دارن !!!! :
خاک بر سر همتون ! بی سلیقه ها ! آلان مُد کوچیکه ! جوادا ! الان سینه کوچیک مده و رو بورسه ! همه میرن کلی پول خرج میکنن و Liposucktion میکنن سینه هاشون کوچیک بشه بعد شما اُمُل ها هنوز عاشق سینه های بزرگ و مشک دوغی و سکینه سه پستونی هستین ؟!!!
بگذریم . برنامه سفر من مشخص شد . فردا میریم و تا 4 - 5 روز نیستم .
میخوام برم کمی آب و هوا عوض کنم . بعد از خدمت و انقدر فشار کاری و روحی و روانی و ...
نیاز دارم به چند روز مسافرت . سعی می کنم حسابی خوش بگذرونم .
و اما فراموش نکینید ای دوستان :
سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردد:زمان،کلمات و موقعیت ها. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش،امید و صداقت. سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رویاها،موفقیت و شانس. سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند: عشق،اعتماد به نفس و دوستان
همیشه شاد
پنجشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۸
پراکنده های عید دو !
سهشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۸
عروسی خوبان
به بهانه مراسم عروسی یکی از بهترین دوستانم در خدمت سربازی :
نمردیم و توی عید یکی مراسم عقد و ازدواج گرفت ! اینم از اون کارهاست ! بعضی ها دوست دارن کارهای عجیب و غریبی با ایام نوروز و بهار انجام بدن !
مثلا من زن و شوهر هایی رو میشناسم که قبل از حامله شدن کلی محاسبات نجومی انجام میدن ! و روزی رو که با هم آدم و هوا بازی می کنن یا به عبارتی سانفرانسیسکو میرن به قصد حامله شدن رو طوری تنظیم میکنن تا بچشون روز اول فروردین و یا حداقل توی عید متولد بشه و اعتقاد دارن شگون داره !
هر چند که هیچ زمان نمیشه تولد بچه رو پیش بینی کرد و همیشه یا دیر میشه یا زود و حتی گاهی تا دو – سه هفته پس و پیش میشه اما خیلی ها اینکارها رو انجام میدن حالا اینم از اون ترک بازی ها بود که دوستم آرش !!! تصمیم گرفته بود توی عید مراسم عروسی خودش رو برگزار کنه و امشب رو هم انتخاب کرده بودن.
آرش شمالی دوست داشتنی !!!! زیاد به شکمتون تاید نمالین ! باقی دوستهام تهرانی هستن و این دیگه آخریش بود و کس دیگه ای رو نمیشناسم مگر اینکه بگردم ببینم کی از قلم افتاده ! حالا هم آقایون و خانمها , لاتها ,بزرگان و کوچیکان میخواهیم بریم سواحل شمالی ایران .
بعد از آموزشی تقسیم شدیم یگان ! کار سازمانی و یکی از مدیریت هایی که واقعا کار بسیار زیادی داشت و به قول معاون طرح و برنامه که همیشه می گفت شما عوض 4 تا کارمند زحمت می کشید و بارها و بارها تشویق شدیم !!!! چه افتخاری !!!
بعد از مدتی چند وقت بوده که زمزمه هایی مبنی بر اومدن کسی با مقطع تحصیلی فوق شنیده میشد ! بعد از اومدن در مدیریت عجب حکایت ها داشتیم با آرش شمالی که به وقتش مینویسم .
شمالی و کاملا ساده ! البته من تصمیم گرفته بودم تا خدمتم تموم بشه گرگش کنم تا بتونه توی تهران زندگی کنه و کسی ترتیبش رو نده !
من زیاد با شمالی ها همزیستی نداشتم ولی خیلی چیزا فهمیدم ازشون !!!!
این شمالی ها " اسم نمیبرم گیلکی یا مازندرانی تا دعوا نشه " آدم های خیلی بامزه ای هستن ! اکثرا هم از اون عرق خور های تیر هستن و اون بالایی ها هم که اهل منقل توشون زیاد به چشم میخوره . اما بجز اینها آخر خالی بند هستن و جون میدن فقط برای قمار بازی و خیلی ادعاشون میشه ! البته خدا رو شکر آرش ما جوون پاک و معصوم که اهل هیچ برنامه ای نبود و واقعا پسر خیلی خیلی خوبی بود . ولی به طور کل نوشتم ختم کلام :
فقط بدرد پوز زنی و رو کم کنی میخورن و بس اما در کل مردمان مهمون نواز و مهربونی هستن که صد البته توشون پدر سوخته هم پیدا میشه ! چند بار رفیتم خونه آرش برای درس خوندن که خیلی از فرهنگ ها رو یاد گرفتم و از صحبت های آرش خیلی چیزا فهمیدم :
مثلا غذا درست کردن شمالیها واقعا مکافاته و آدم کفاره پس میده و خیلی پر زحمته !
بیخود نیست زنهاشون اینقدر زود پیر و شکسته میشن و اکثرا هم آرتروز و ورم مفاصل و درد کمر و پوکی استخون رو دارن ! برای هر چیزی که درست میکنن از ابزارهای روز استفاده نمیشه و همه اکثرا دستی و به روش خیلی ابتدایی هستن :
- ماست سرسم میخواستن درست کنن که یک نوع سبزی خیلی معطر هست که بجای اسفناج میریزن و عالیه طعمش . برای همون درست کردنش نزدیک نیم کیلو سبزی رو باید روی یک تخته چوبی با سنک سابید تا له بشه !!! بعد هم سیر رو به همون ترتیب توی ماست میریزن مترادف برانی اسفناج میشه !
- میرزا قاسمی !! بخوان درست کنن اول کلی طول میکشه منقل روشن کنن و بعد هم کباب !! و بعد زیر آب سرد پوست بادمجونها رو می کنن و بعد روی تخته ساطوری می کنن تازه بادمجونش آماده بشه !!!! پختن بماند ! از همین بادمجون یک نوع ترشی هم درست می کنن به اسم نازخاتون که اونم خیلی خوشمزه اس !!!!!!
- کوکو اشبل ماهی " کوکو سبزی با تخم های ماهی " و ماهی دودوی هم که جزء جدا نشدنی سفره اینهاست .
- یک نوع غذای دیگه هم بود که الان اسمشو یادم نیست که کدو رو حلقه حلقه کرده بودن و تو روغن زیاد سرخ شده بود و بعد توش تخم مرغ میندازن ! همیشه برای اذیت کردن آرش بازار جوکهای من تو سازمان داغ بود :
یه روز یکی از دوستهای رشتیه میاد و میگه چرا ازدواج نمیکنی ؟ میگه شاید خوشم نیاد ! میگه تو شب بیا خونه ما از سوراخ در من و زنمو ببین اگه خوشت اومد زن بگیر . مرده میاد و میبینه و خر کیف میشه و میره زن میگیره و با هم میرن ماه عسل و بر میگردن ! دوستهای زنه ازش سوال میکنن چطور بود ؟ زنه میگه خیلی خوب و متنوع بود ! هر شب شوهرم یکی رو میاورد تا باهاش باشم و خودش میرفت از سوراخ در نگاه میکرد !!!!
- رشتیه میاد خونه و میبینه زنش لخت رو تخت افتاده ! میگه زن این چه وضعیه ؟ زنه میگه هوا گرم بود دیگه ! مرده میگه خوب حالا که گرمه برو یه لیوان آب بیار بخوریم ! زنه آب رو میاره و مرده میخوره و میگه : سلام بر حسین ! یهو یه مرده از زیر تخت میاد بیرون و میگه سلام از ماست اکبر آقا !!!!!
- رشتیه به زنش میگه : آئوووو ! تازه فهمیدم این ترکها چقدر خرن ! زنش میگه چرا ؟ میگه خوب معلومه دیگه ! خودشون زن دارن میان ترتیب زنهای ما رو میدن !!!!
- شب عروسی رشتیه بود و آخر شب رشتیه رو میفرستن حجله ! بعد از یکی دو ساعت میرن میبینن هنوز رشتیه بیرون از اتاقه ! میگن چرا نمیری تو ؟ میگه آئوووو خوب نمیشه دیگه ! میگن چرا ؟ میگه خانم رو فرستادم تو بعد خودم داشتم میرفتم عباس آقا رو دیدم بهش بفرما زدم رفته تو هنوز بیرون نیامده !
- زن رشتیه به شوهرش میگه : مرد !!!! همه مردهای محل یه کشور اروپایی رفتن تو هم یه گوری برو دیگه ! مرده هم میگه باشه من میرم 2 هفته زیر تخت خواب هر کی پرسید بگو شوهرم رفته اروپا ! مرده میره زیر تخت و از فردا زنه هر شب یه مردی رو میآورده خونش تا آخر رشتیه غیرتی میشه و داد میزنه : حیف که اروپا هستم صبر کن برگردم !!!!!!
- به زن رشتیه میگن موقع سکس با شوهرت حرف هم میزنی ؟ میگه آره ! اگه تلفن بزنه حرف میزنم !
- به یه رشتیه میگن ماشین مدل بالا بهتره یا دختر خوشگل ؟ میگه دختر خوشگل بهتره ! چون ماشین خراب بشه کلی خرج داره ولی زن که خراب بشه کلی در آمد داره !!!!
خلاصه انقدر حرف زدم تا بگم آقا آرش ما که امشب شب عروسیش هستش همیشه خوشبخت باشه و امیدوارم که زندگی شیرینی داشته باشه و هر لحظه از زندگی مشترک لذت ببره و قدر زندگی رو بدونه .
همیشه شاد باشید .
دوشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۸
پراکنده های عید !
پراکنده های عید
تا حالا یادم نمیاد ایام عید رفته باشم مسافرت !!! همیشه در مغازه بودم و خانواده رفتن مسافرت .
امروز بابا گفت شاید به خاطر کاری که واسش پیش اومده نتونه بره مسافرت و این عید شاید من برم !!! البته من مسافرت کردن رو خیلی دوست دارم مخصوصا تو ایامی که همه میرن مثل عید .
تا چند روز آینده برنامه مشخص میشه .
تو زندگی آینده خودم حتما هفته اول عید رو به هزار و یک دلیل میرم مسافرت!
همیشه از دید و بازدیدهای عید متنفر بودم !!! طرف سالی یک بار احوالت رو نمی پرسه و ایام عید برای جبران کمبود ویتامین های بدنشون میریزن خونه و تا آخر وقت میخورن !!!!!
اقوام پدری که ژن های ترکی فوق العاده فعال هستش و توی زندگی خودم هیچ وقت احساس راحتی نکردم !!! زمانی که پا میزارن خونه برای عید دیدنی خیلی حرص می خورم ! و از اونجایی که آدم فوق العاده پر رو رویی هستم خیلی محترمانه ! سعی می کنم زمان موندنشون رو کم کنم !!!
از طرفی اقوام مادری خیلی خیلی عالی هستن و به جای پول کمی هم به مسائل جانبی زندگی ارزش قائل هستن و از مصاحبت با اون فوق العاده لذت می برم !
دختر خاله ای دارم که به خاطر راحتی میگم بهش وجی !و شوهرش به نام مسعود !
فوق العاده زندگی شیک و دلپذیری دارن !
راستش همیشه به این خانواده حسودیم میشه ! تو مشکلات خیلی زیادی با هم ازدواج کردن ! حتی یادم میاد عروسی بسیار ساده ای برگزار کردن و الان 14 سال هست که با هم هستن .
وقتی امروز تماس گرفتن که میان بقدری خوشحال شدم که حد نداشت !
زمانی که اومدن کمی بعد یکی دیگه از دختر خاله هام به همراه شوهرش اومد که بیشتر از 5 سال نیست که با هم ازدواج کردن و در شرف طلاق هستن !!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتی اومدن به وجی گفتم تقابل 2 دختر خاله جالبه ها!!!
- آره نادر !تقابل شوهرامون جالبتره !!!!
زمانی که اومدن بیشتر به کیفیت زندگی این دو دختر خالم نگاه می کردم !
وجی خیلی خنده رو و خیلی راحت و عاشق زندگیش و دختر و شوهرش !
ولی اون یکی کلی مشکل و ....
کمی بعد وجی اومد کنارم :
- چی شده ؟
- هیچی وجی ! چرا مسعود کت شلوار نداره !
- نداره !!!!!!!!! گفته بعد از عید میخوا د بخره تا تخفیف بگیره !!! (صدای خنده)
- بهش میاد وجی تیپ اسپورت !!!
- آره راست میگی !!! خوبه نمیره !!!
- منم از خنده ریسه رفتم
مسعود که حرف وجی رو شنیده بود :
- وجی غیبت نکن عزیزم !!! من تیپ اسپورت میزنم .
- گفتم : وجی خانواده خوشبختی داری ! قدرش رو بدون
- نادر واسه خانوادم و حفظ روابط نزدیکم با مسعود وقت گذاشتم . من زندگیم رو دوست دارم
- آرزو می کنم همیشه پاینده باشه خانواده تون .
روز دوم عیدم هم گذشت با کلی مهمون که بهترینش دختر خاله وجی و مسعود بودن با دختر خوشگل و خوردنیشون .
در ضمن امروز روی شکل و شمایل وبلاگم کار کردم و بعد از 2 سال یه خونه تکونی اساسی کردم که به مرور بهترش می کنم .
به دوستای قدیمی خودم ایمیل زدم . قبل از سربازی این وبلاگ من چه برو بیایی داشت ! ولی الان حتی دوستانم فرصت ندارن ایمیل خودشون رو چک کنن . ولی من به همشون این سال نو رو تبریک می گم .
امید وارم امسال سال خیلی خوبی باشه برای همه و همه احساس خوشبختی کنن مثل دختر خاله وجی و مسعود .
همیشه شاد باشید .
شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۸
یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۷
ایران 1 - کنیا 0 !!!!!!!!!!!!!!
یا با نزدیکان خودتون مثل افراد خانواده ؟ یا سوال سختری بپرسم :
با برادر و یا خواهر کوچکتر از خودتون چطور ارتباط برقرار می کنید ؟ یا با فرزند خودتون ؟
فرض کنید مادر خانواده هستید و پسر 5 سالتون میاد پیشتون و از شما سوال میکنه :
مامان ! چرا دودول بابا انقد بزرگتر از دودول منه ؟ !!!!!
شما به عنوان مادر چه پاسخی میدید به فرزند دلبندتون !
بریم سر وقت ارتباط با عزیزان کوچکتر از خودمون .
برادر من که اگه اشتباه نکنم باید 16 یا 17 سالش هستش . اعتراف می کنم که تا الان درست نشناختمش !!! یعنی خدمت سربازی واقعا و به جد من رو 2 سال از زندگی و تمام ابعاد اون عقب انداخته . حتی خودمم رو هم فراموش کرده بودم !!!
از زمانی که خدمت نمیرم زمان بیشتری رو در خانواده دارم و چون داداش رضا خدمته طبیعتا با علی بیشتر هستم !
از هر روشی که خواستم به علی نفوذ کنم نتونستم !!! و با زیرکی که داشت از مسائل و ارتباط برقرار کردن با من امتنا میکرد و به قولی با من جوش نمیخورد .
خیلی خیلی فکر کردم و من خودم که ادعا میکنم که میتونم ارتباط به راحتی برقرار کنم کم آورده بودم !!! و به این نتیجه رسیدم که بهترین و ساده ترین راه برای اینکه بتونم نزدیک بشم و علاوه بر برادر بودن بتونیم دوستان صمیمی باشیم این هستش که علائق اون رو بشناسم !!! دقیقا همون چیزی که تو این سن دوست داشتم بقیه بفهمن !!!!
علی دیوننه فوتبال هستش !!!! علاوه بر اینکه تو یکی از مدارس حرفه ای فوتبال زیر نظر یکی از مربیان تحت تمرین هستش نام و نام خانوادگی و اسم زن و تعدا فرزند و ... بازیکنان !!! رو داره .
وارد بحث های فوق العاده تخصصی فوتبال میشه که هر کسی کم میاره !!!!!!!!!!!!!
البته نظر شخصی من این هستش که این مسئله دوره ای هستش و زیاد دووم نمیاره !!! چون پسرا برخلاف دختر بچه ها واقعا کنجکاوتر و شرور تر هستن و غرور هم که حرف اول رو میزنه !!!!!
برای همین منظور هفته گذشته رفتم سراغ وسائل قدیمی خودم و دنبال دفتری میگشتم که عکس های فوتبالیست های زمان خودم رو از روزنامه میکندم و خیلی با سلیقه میچسبوندم رو ورق های اون !!!!
عکس های عابدزاده !!!! خداد عزیزی و علی دائی و برزیل و !!!!!!!!!!!!
با ورق زدن اون رفته بودم تو حال و هوای نوجوونی خودم . واقعا چقدر عمر کوتاهه !!!!!
به علی دادم و گفتم علی بیا !!!
- نادر داداش مگه توام فوتبال رو دوست داری !!
- آره دیوننه !!! بزن قدش !!!!
- خیلی با غرور !!! نه بابا !!!!!!!!!!!
- آره جیگر
- اونم مثل خودت استقلالی !!!!
از سی دی فروشی های انقلاب هم جدیدترین بازی فوتبال رو به همراه گیم پد خریدم و هر شب یکی دو دست بازی می کنم با اون !!!!
برای بازی استقلال و پرسپولیس هم پسر خاله ها رو دعوت کرده بودم خونه و یه سری پرچم آبی و قرمز هم تهیه کرده بودم !!! به همراه تنقلات و مثل استادیم !!!!!!
انقدر هیجان انگیز بود اون روز که حد نداشت !!!! جیغ و فریاد و داد و . حتی پسر خاله ها هم انرژی تخلیه می کردن و با علی که ازشون بیشتر از 10 سال کوچکتر بود بحث و جنگ میکردن سر بازی !!!!
به همین راحتی تونستم با علی ارتباط داشته باشم !!!! حتی حرف هایی رو میزنه که شاید به هیچ کس نمی گفت . از خواسته هاش ، از دوستاش ، حتی از شیطونیاش !!!!
به علی قول داده بودم قبل از پایان امسال میبرمش استادیم آزادی که خودم تا حالا نرفته بودم !!!!!!!!!!!!!!!
بازی ایران – کنیا تجربه اول و فوق العاده هیجان انگیزی بود که داشتم به همراه علی
البته ناگفته نماند که اون دو تا فحشی رو هم که بلد نبودم یاد گرفتم !!!!
همیشه شاد باشید .
حکایت سرماخوردگی شدید من !
آخرین سرماخوردگی سال 87 رو هم سپری کردم .
از دیروز کمی بهتر شده حالم و سر پا شدم . بدترین سرماخوردگی سال رو تو این یک هفته سپری کردم .
البته مقصر خودم شدم . پنج شنبه گذشته که از استخر برگشتم هوا کمی بادی و سرد بود و تازه گشتنم گرفته بود !!!!! بالاخره ژن های ترکی هرزگاهی فعال میشن دیگه !!!!
اما این سرما خوردگی من عجب حکایتی داشت !!! 2 تا اتفاق خیلی مهم و بسیار اساسی در حال وقوع بود .
اولی عقیم شدن محمود (دوست بسیار نزدیکم)
دومی ناشنوا شدن من !!! یا همون کر شدن !!!
از هر چی دکتر هست متنفرم !!!! و وقتی میرم مطب دکتر انگار رفتم اون دنیا !!! روز سوم سرما خوردگی که دیدم واقعا حالم بده و علاوه بر سر درد های بسیار وحشتناک که ناشی از سینوزید هست احساس کردم گوشم نمیشنوه !!!!!!!
این شد که رفتم سراغ این موجودات روپوش سفید !!!
درمانگاه برخلاف همیشه خیلی خلوت بود . از کنار اتاق تزریقات میرفتم که دیدم وای !! عجب سبیل کلفتی نشسته !!! سرعت قدم های خودم رو بیشتر کردم و به قسمت پذیرش رسیدم و نوبت پزشکی عمومی گرفتم . سردرد بسیار زیادی داشتم!! کمی نشستم تا نوبتم رسید . چند تا روی در زدم و بعد در رو باز کردم و رفتم داخل !
گفتم سلام آقای دکتر !!!
- سلام به روی ماهت !!! (صدای خانم ) !!!!
- به دادم برس خانم دکتر !!!! دارم میمیرم
- خدا نکنه عزیزم !!!بیا بشین اینجا !!!
- چشم خانم دکتر !
- نه عزیزم بیا نزدیکتر !!!!
- خانم دکتر میترسم شما هم مریض بشید !!!!! (البته تو دلم گفتم انگار مرض داره این دکتره !!!!)
- مشکلت چیه !!!
- سرم داره میترکه !! گوشم سنگین میشنوه !!!
- دهنتو باز کن
- اآآآآآآآآآآآآآآآ
- وای وای وای !!! بزار گوشتم معاینه کنم !!!!
یه وسیله کرد تو گوش ما و بازم با صدای کشیده تری گفت :
- وااااااااای وای وای واییی پرده گوشت داره پاره میشه !!!!!
- دکتر سرم داره میترکه ، گوش رو ول کن !!!
- شما متاهلید ؟ !!!!!
- خانم دکتر به مریض شدنم ارتباط داره ؟!
- بله آقا !!!
دیدم اگر بگم نه !! جریان اون جکه میشه که خانمه میره دکتر و دکتر میگه خانم لخت شید بیام معاینه کنم !!! میگه چون بار اول هستش شما اول لخت بشید آقای دکتر !!!!!!!
- بله من متاهلم خانم دکتر !!!
- پس این هفته نباید انرژی هدر بدید !!!
- منظورتون رو متوجه نشدم خانم دکتر !!!!
- یعنی اینکه ببینید !!! یعنی !!
- متوجه شدم !خانم دکتر نمیشه !!! من سرما میخورم احساس نزدیکی بیشتر میکنم نسبت به خانمم !!!!!!
- نه آقا نمیشه ! شما انگار تو زمان سرما خوردگیم بله !!!
- بله خانم دکتر !!!(با کمال پر رویی !!)
- این آمپول برای سردرد !! داروخانه ها ندارن برید قسمت اورژانس !! نیم ساعت دیگه سر حالتون مینه !!! اینم کپسول فوق العاده قوی برای گوش هاتون !!!! فقط به یاد داشته باشید این کپسول ها فیل رو از پا میندازه !! ولی محض احتیاط این قرص رو هم مینویسم به نفع خانمتون هستش !!! طی دوره درمان مصرف کنید !!!!
- چشم خانم دکتر !!!! خیلی ممنون !!!
رفتم بیرون سراغ همون سبیل کلفت تزریقاتی !!!!
- عزیزم بخواب !!! اومدم !!!!!!!!!!!
- پیش خودم گفتم خدایا ای کاش امروز این درمانگاه شلوغ بود !!! من دراز کشیدم و کون مبارک هم خود نمایی میکنه !!
- آآآاخ یواش بزن تورو حضرت عباس (!!)
رفتم داروخانه و داروها رو گرفتم ! ولی داروهایی که مربوط به مسائل سکس بود رو نخوردم ولی واسم خیلی جالب بود بدونم اثر این قرص ها چی بود .
یاد دوست نزدیکم محمود افتادم که قرار بود شب بیاد پیشم . واسه گرفتن چک !!
سلام نادر جان
- سلام محمود جان ! دارم می میرم .
- خدا نکنه . زیاد مزاحم نمیشم . استراحت کن . فقط زحمت چک ها رو بکش .
- خواهش میکنم. شرط داره .
- چه شرطی !!!
- به جای من این دارو رو مصرف کن !!!!!!!!!!!!!
- نمیشه جون نادر !!!!
- پس از چک خبری نیست !!! مزاحمم نشو برو بیرون می خوام بخوابم
- شب عیدی پول لازمم نادر!!
- پس چاره ای نداری باید قبول کنی !
- حالا قرص چی هستشن ؟!
- نیدونم !!!
- باشه !!!
- محمود وای بر احوالت اگر نخوری!!!
- گفتم سه روز بعد بیا چک رو بگیر !!!
بعد از گذشت 3 روز . امشب :
- نادر !!! به دادم برس ! دختر شدم !!
- چی شده مگه !!
- نادر انگار هیچی ندارم !!!!
- چی نداری !!!!!
- نادر مردونگی ندارم !!!! اصلا هیچ احساسیم ندارم !!!!
- عقیم شدی نه ؟
- نادر آره !! به دادم برس !
- باشه ! اینم چک !!!!!!! برو از فردا مردی!!!
خوب شد نخوردم این قرص های لعنتی رو وگرنه عقیم میشدم !!!!! تازه اگر متاهل بودم بدتر !!!!
همیشه تندرست و شاد باشید .
در ضمن فردا بازی ایران – کنیا هستش احتمالا علی دادشم رو ببرم استادیم . قول دادم بهش!!!
شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۷
ایز ایران و قوانین مورفی !!!!
"یادآوری قوانین آقای مورفی تسکین دهنده بدبیاری ها و بدشانسی هاست. قانون مورفی در سال 1949 در پایگاه نیروی هوایی ادوارز شکل گرفت. مورفی مهندس هوافضا بود که روی یک پروژه کار می کرد.
اما ماجرای من !!!
بیشتر از سه ماه هستش که خدمت سربازی خودم رو تموم کردم و از بد اقبالی من !!!! (قانون مورفی) تمامی استخدامات سازمانی که من خدمت میکردم از خرداد 87 بنا به دستور وزیر بسته شد !!!! و حتی با اینکه نامه استخدام خودم رو روزهای پایانی در دبیرخونه معاونت نیروی انسانی دیدم !! ولی هیچ راهی نبود جز اینکه صبر کنم .
از طرفی من بنا به رشته خودم خیلی دوست دارم که در رشته کامپیوتر فعالیت کنم برای همین منظور درخواستی به شرکت ایز ایران دادم که اونجا مشغول به کار بشم !!!! ولی چون نزدیک عید هستش شروع کاری من بعد از عید هستش (مورفی جیگر !!!!)
از طرفی به خاطر اینکه واقعا در انجام کار خودم جدی و مسئولیت پذیر هستم گذروندن مراحل گزینش برای من زیاد سخت نیست .
چند وقت پیش هم از بانک پارسیان به من اعلام شده بود که برای مصاحبه ای دعوت خواهم شد به ساختمان جدید و من تو این مدت منتظر بودم تا تماسی گرفته بشه !!!! که نشد ! (مورفی!)
آقای مورفی مادر مرده عجب قوانین جالبی گذاشته !!!
دیشب از طرف یکی از دوستانم تماسی داشتم مبنی بر اینکه رزومه کاری خودم برای شرکت ایز ایران سر ساعت 10 ببرم و توضیحاتی هم در مورد شرکت داد .
صبح داشتم حاضر می شدم تا برم و رزومه خودم رو برای تکمیل پرونده خودم بدم شرکت ایز ایران که تلفن خونه به صدا در آومد که دیدم شماره ای رو که نشون میده محل خدمت من هستش ! گوشی رو برداشتم و دیدم که یکی از جاهایی هم که امروز سر ساعت باید برم سازمان خودمون هست برای صحبت در مورد انجام وظیفه !!! و دیر نکنم که جلسه دارن!!!! (خدا رحمتت کنه آقای مورفی !!!)
منم که فقط چشم روی زبونم جاری شد .
به هر حال مجبور بودم انتخاب کنم !!!!
ای کاش یه وقت دیگه تماس گرفته بود !!
سوار تاکسی شدم و به سمت شرکت ایز ایران راهی بودم که موبایلم به صدا دراومد :
- سلام
- سلام
- از مدیریت منابع انسانی پارسیان تماس میگیرم !!!!!!!!!!!!!!
- خواهش میکنم . بفرمائید .
- برای ساعت 30/10 قرار مصاحبه دارید . حتما تشریف بیارید !!!
عجب حکایتی داشتم امروز !!!!!
هر طور که محاسبه کردم دیدم سر اون ساعت بانک نمیرسم پس خواهش کردم تا یک روز دیگه یا سر ساعت دیگه ای خدمت مدیر گرام !!! برسم ولی هر روشی بی جواب موند (مورفی کجایی ؟ ) پس گفتم کلاس کار رو حفظ کنم !!! من که پارسیان رو به همین راحتی از دست دادم .
- خانم سلام به خانم ... برسونید و اعلام بفرمائید که من جای دیگه ای مشغول هستم و کار بانکی رو اختیار نمی کنم
- جان !!! یعنی نمی آئید . همه از خداشونه !!!!
- نمیتونم بیام . جلسه دارم شرکتی . شما هم که تحت هیچ شرایطی قرار ملاقات رو عوض نمیکنید .
شروع کرد به دلیل آوردن و .... که من خداحافظی کرد م و فقط یاد آقای مورفی عزیز بودم !!!!!!!!!!!!
بعد از انجام دادن کارهای خودم در ایز ایران و شنیدن اینکه بقیه مراحل بعد از عید انجام میشه !!! به سمت سازمان خودمون رفتم تا دیداری با جناب سرهنگ داشته باشیم !!!!
منتظر موندم تا جلسه تموم بشه . بعد از احوالپرسی دعوت شدیم که از اوایل سال مدارک خودم رو برای گزینش ببرم سازمان !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (واقعا که مورفی حق داشت)
طبق معمول : چشم جناب سرهنگ !!!!!
فلسفه مورفی لبخند بزن... فردا روز بدتریه!!!!!!!!!!!!!!!
سهشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۷
آیینه دل .....
این خبر یک نکته شرم آور در خودش داشت و دوست دارم نتیجه ای رو که گرفتم رو براتون بنویسم :
دوشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۷
عدم شناخت
یکی از نتایجی که من به اون رسیدم این بود که چقدر خوبه دو نفر که می خوان با هم ازدواج کنن اول از همه دیدگاهای همدیگه رو مد نظر داشته باشند و با شناخت کافی اقدام به ازدواج کنند !
در واقع انسان باید عاقلانه ازدواج کنه و عاشقانه زندگی ..... این جمله رو قبلا هم توی وبلاگ خودم بارها و بارها نوشتم ازدواج امر خیلی مهمی هست که انجام اون برای هر انسانی امکان پذیر هست ! اما متاسفانه دوام و بقای اون در 80% موارد با شکست مواجه می شه و علت اون هم عدم شناخت یکدیگر هست !
هر انسان بالغی می تونه به راحتی ازدواج کنه ! اما چه تضمینی وجود داره که این پیوند با دوام و پایدار بمونه وقتی که ما انتظارات و روحیات و نیازهای شریک زندگی خود رو نمی دونیم , پس چطور باید انتظار دوام زندگی رو داشته باشیم ؟ من برای نمونه مشکل خانم رو عنوان می کنم !
در حالت های حادتر هم دست به اعمالی نظیر خودکشی یا فرار از خانه و یا رفتن به مواد مخدر برای تسکین درد خود می کنند ! این مسائل واروابط دختر و پسر با هم رو می تونیم به دوران زندگی تشبیه کنیم : هر انسانی دوران زندگیش به چند قسمت تقصیم شده : نوزادی - کودکی - نوجوانی - جوانی - میانسالی - پیری !! انسانها در این دوره ها نیازهای متفاوتی دارند که در دوره های بعدی اون نیازها از بین می رود و بی ارزش یا حتی مضحک جلوه می کنند !