چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۵

اولین نوشته سال جدید

امشب حال و هوای عجیبی دارم . نیم ساعتی می شه که رسیدم خونه . خیس خالی هستم . عجب بارون نازی میبارید.

می خوام برم پا ندارم
می خوام نرم جا ندارم گريه كنم دل ندارم
داد بزنم نا ندارمبودنم با تو حرومه ديگه همه چی تمومهآخ که اين لحظه چه شومهچه شومه ....من دلم تنگ ميشه تو دلت سنگ ميشه نذار اين تنگ بلور بشكنه با اين غرور


خوب این اولین نوشته من تو سال جدید هستش.قبل از هر چیزی عذر خواهی از دوستان عزیز . به خصوص عادل جون عزیز . بی معرفت تو که کمپ زده بودی و به مسافرهای بهاری کمک می کردی چرا ما رو دعوت نکردی . ما هم میتونستیم در رکاب باشیم. آره عادل جون ما هم داریم خدمت .باور کن اگه سرم کمی خلوت بود یه سفر حتما می اومدم آمل !!

اما از چند روز مونده بود به عید تا به امروز اتفاق ها و ماجرا های عجیبی واسه من رخ می داد .

تا خود سیزده به در که وقت نداشتم نفس بکشم و تا جایی که تونستم یه حال اساسی به مردم هیجان زده دادم
روز سیزده اولین روزی بود که تو ایام عید رفتم بیرون .
سفر من به اطراف سرزمین رویایی و اداره کردن یه سالن و سروکله زدن با 13 تا کارگر .
رفتن به سرزمین رویایی و مراسم عقد فرهاد .
آماده شدن مقدمات کار برای خدمت رفتن من .
یه عملیات جالب برای اینکه بتونم دو تا از چک ها رو زنده کنم .
...
...
...

عجب بارونی داره میاد. طبق معمول یک استکان چایی !! کنار دستمه و بیچاره این دیجی مریم هم داره واسه خودش می خونه.

چند وقتی هستش که عجیب دنبال یه پروژه کاری ام . از اونجایی همیشه دنبال این بودم که استخدام کنم نه اینکه استخدام بشم خواب و خوراک ندارم. با چند تا از بروبچ دیوونه تر از خودمم در مورد پروژه کاری خودم صحبت کردم . تا اینجای کار نیروی کار رو به 3 تا رسوندم امیدوارم حداقل بتونم پایه های طرح رو تاقبل از خدمت آماده کنم

یادش بخیر !! 2 سال پیش 4 تا کارگر زیر دستم داشتم.اون موقع این کارگرها خیلی حال می کردن چون به ازای 2 ساعت کار کردن در روز نفری 12000 تومن میدادم. یادش بخیر !! همیشه اینجوری بوده باید موقعیت بازار رو به موقع سنجید. مثلا همین جریان سکه ها !!!

چندروز پیش هم رفتم به یک واحد تولیدی (سالن) که 13 تا کارگر داشت !! اونم همه ترک !! با درجه خلوصیت 100 . 2 شب کلا بیدار بودم . پدر سوخته ها !! باورتون نمی شه هر شب 5 تا مرغ رو رو آتیش می پختن و می خوردن و بازم طلب کار بودنم و کار نمی کردن . یه حال اساسی بهشون دادم و کاری کردم که به یه دونه ساندویچ روز آخر راضی بودند !!!!!!!!!!! تجربه ای نو بود

راستی بفرمائید چایی !!!

خلاصه عذر خواهی از همه دوستانی که نتونسته بودم جواب میل هاتون روبدم .