جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۶

نادر

سر درد
من مریض نمیشم !! نمیشم ! نمیشم ولی وقتی مریض میشم همه باید نگران حالم باشن چون واقعا اساسی و حسابی به هم میریزم و تو همون چند روزه بیماری چند کیلویی هم لاغر میشم و بی حال میشم و خلاصه رو به موت !!!
بیشتر مواقع هم این غذای های غیر خونگی دردسر ساز میشه برای من مثل الان .
چند روزی هم هستش که یه سر درد عجیب و غریب دارم که فقط باید آمپول بزنن تا آروم بشم . یه پام شده خونه یه پام بیمارستان !!!!! خیلی از این دکتر و پزشک جماعت خوشم میاد باید هفته ای چند روز هم برم خدمتشون تا سوراخ سوراخم کنن و دارو بنویسم و از این مسائل !!!
خلاصه بی تعارف بنویسم که دارم دست و پنجه نرم میکنم با این سردرد لعنتی و شدید .
دلمم از همه عالم گرفته . دوست دارم برم کوه انقدر برم بالا تا برسم به آبشار دوست داشتنی خودم . روبروی آبشار دوقلو رو تپه زیر آفتاب دراز بکشم تو اون ارتفاع و کلاه رو بزارم رو سرم و با صدای آبشار به خواب برم و به هیچی فکر نکنم . به هیچی هیچی .
دلم گرفته .