پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۴

خودتون باشید و لذت ببرید

خودتون باشید.
امروز می خوام در مورد کسانی بنویسم که عوامل محیطی روی رفتار اون ها تاثیر میزاره و من هم نسبت به این موضوع حساسیت خاصی دارم و معتقد هستم که باید خودتون باشید چون اون عامل یا لحظه گذرا هستش
میخوام یک مثال بزنم تا منظور من رو خوب درک کنید.
دیدید کسانی رو که با طرف خودشون میرن بیرون حالا هیچ فرقی نمی کنه دختر باشه یا پسر – زن باشه یا شوهر انگار خودشون نیستن و همون ادمی نیستن که تا چند دقیقه پیش با هم بودن.
مثلن نمونش تو رستوران هستش که من هر وقت میرم و این عاشق های دلسوخته رو میبینم که عوامل محیط تو رفتارشون تاثیر گذاشته از خنده میترکم!!! و تا می تونم اذیتشون میکنم.
دیگه پیش خودش نمی گه که من همون ادم هستم تو هم همون ادم هستی واینجا هم محیطی هستش که می تونیم ازش لذت ببریم و از اون یک خاطره خوب به ذهن خودمون بسپاریم.
من با اینکه ژنتیک بدنم با غذاهای بیرون اصلا سازگار نیست و به خاطر اینکه غذای بیرون استفاده کردم راهی بیمارستان شدم.
همین تابستون گذشته انقدر سر این مسئله رفته بودم بیمارستان که دکتر تا منو می دید می گفت بازم بیرون غذا خوردی!!!
حالا پیش خودتون نگید میره جاهای جواد غذا میخوره !! نه
از اونجایی که رفتار های من هم غیر قابل پیش بینی هستش تو هر هتل و رستوران معروفی که بگید سر زدم
از نائب بگیر و حاتم و جام جم و لاله و استقلال و احسان و .....
ولی یکی در میون راهی بیمارستان میشم.
بریم سراغ بحث اصلی

نشستم و منتظر غذا!!
روبروی من یک دختر و پسر دارن غذا می خورن !!ولی به جای اینکه راحت از خوردن غذاشون لذت ببرن به دور واطراف نگاه می کنند و به خودشون نگاه می کنن و به همدیگه نگاه می کنند و انقدر با احتیاط غذا می خورن که بیا و ببین ! و جالب اینجاست اگه همون لحظه یه سوسک هم تو غذاشون پیدا بشه به خاطر محیط هم که شده سوسک هم می خورن آخرشم می گن به به عجب غذای خوشمزه ای بود!!! ویا اینکه موقع غذا خوردن حالا مثلا دختره هواسش نبوده و برنج ریخته رو مانتو و... حالا دختره سرخ می شه !! شفید می شه .. آبی می شه و بدتر از اون نگاه بد پسر به دختره و گفتن اینکه آبرومونو بردی !!!! هاهاها.. شما رو نمی دونم ولی این صحنه ها رو من زیاد دیدم !! حالا به جای اینکه انقدر با هم راحت باشن که همون موضوع باعث بشه که یه خاطره ای لذت بخش برای هر دو تا باشه و موضوعی باشه که می تونن صمیمیت رو نسبت به هم زیاد کنند!!
ها ها پاستوریزه ها!!! خیلی خنده داره نه !!

منظوره من این نیست که مثله این جوادها برید رستوران و نیشتون هم باز کنید و تو همون رستوران هم با هم ور برید و ترتیب همو بدید که ما با هم راحتیم! و یا اینکه کاری کنید که شخصی که اصلا شما رو نمی شناسه این جرات رو پیدا کنه که دخالت کنه و بقیه مسائل...
من می گم آدم باید تو زندگی خودش لذت ببره.اگه قراره بری بیرون و هیچ لذتی هم بهت دست نده پس همون بهتر که بمونید خونه و با هم یه غذای خونگی خوشمزه درست کنید. البته اگه بلدی از همین غذا درست کردن دو نفره لذت ببری.
می دونید این مساله از چی نشات می گیره؟
برای اینکه با هم راحت نیستن.
اگه یه زن و شوهر انقدربه هم نزدیک باشن که وقتی یک جا به منظور خوش گذرونی میرن خودشون باشن و همون فردی باشن که قبل از حضورشون تو اون محل بودن. ویا اصلا توی خونه از لحظاتی که با هم هستن لذت ببرند و نیاز های همو درک کنند.

وارد یک محیط می شید که فوق العاده هستش ولی وقتی می شینید به جای اینکه از اونجا لذت ببرید از واقعیت خودتون دور می شید.
خدا برکت بده به غذا خوردن خودم که کل فک و فامیل دنبال این هستن که فقط یه وعده با من غذا بخورن !! وقتی ازشون می پرسم برای چی ؟ می گن انقدر شیرین غذا می خوری که ادم اشتهاش باز می شه .
جالبه یه روز رفته بودیم خونه عموی بزرگ !!! که تعداد مهمون ها هم زیاد بود و طبق سنت تبریزی ها !!!
قبلن گفتم که ژن ترکی تو بدن من تا دلتون پیدا می شه .
عموی ما هم دیس پر از کوفته تبریزی رو برداشت تعارف زد و کسی برنمی داشت (چون جو ترکی همه رو گرفته بود) بعد بنده خدا عمو هم که می دونست من اصلا تعارفی نیستم با دستی لرزون تعارف زد به من.
من هم برای اینکه آب پاکی رو رو دست این بدبخت بریزم هر سه تا کوفته رو گذاشتم توبشقابم و تشکر کردم .حالا همه دارن هاج و واج منو نگاه می کنند و بیچاره زن عمو هم برگشت به لهجه غلیظ ترکی گفت:
نادیر جان ! یاخچی اوشاخدی!!! تعاروفی یوخدی!!!! الله ساخلاسون!!!!!!!
حالا دوست داشت یه چوب پیدا کنه و تو ماحتحت من...... اره دیگه
حالا رضا هم فقط داشت میخندید! منم از اونجایی که رگ ترکی زده بود بالا انقدر با اشتها این سه تا کوفته تبریزی رو خوردم که هر کدومشون که به من نگاه می کردن یواش یواش یخ شون باز میشد و شروع می کردن به برداشتن این کوفته تبریزی ها
بابا کلاس گذاشتن نداره که آدم اصلا سیر نمی شه و از گلوش غذا پایین نمی ره !! باید حتما دهنم اندازه غار باز بشه و یه گاز اندازه توپ تنیس بزنم تا بفهمم چیزی تو دهنم رفته !!
حالا چه لزومی داره سرخ بشم !! سفید بشم !! آبی بشم که عموی پدر سگم به من تعارف زده!!

خودتون باشید . از زندگی لذت ببرید
همیشه شاد