چهارشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۴

ترافیک

میل های زیادی داشتم که از من خواسته بودید تا در مورد رابطه بین دختر ها و پسر ها . .. بنویسم .چند تا ایمیل انتقاد آمیز داشتم اما دیگه شورشو در نیارید اگه براتون سخته قبول کردن حقیقت وقت خودتون رو نزارید و نیائید مطالب وبلاگ رو بخونید .
یکی از اون آدم های بی پدر و مادری که به من فحش داده بود و من هم جواب آبداری بهش داده بودم نوشته : اون القابی که گفتی واقعا زیبنده شماست ! نوش جونت با این بی ادبیت فکر کردی هر چی لات تر باشی دلبر تر می شی ؟ - عزیزم . از قدیم گفتن جواب های , هوی هست ! شما هم چشمت کور می خواستی فحش ندی که من نشورمت با فحش و رو بند پهن کنم تا چروک هات باز بشه ! در ضمن من اصلا مثل تو لات و بی چاک و دهن نیستم اما در برابر امثال تو هیچ زمان سکوت نمی کنم . پس اگه ناراحت می شی , می تونی فحش ندی . چیزی که عوض داره گله نداره !! زت زیاد
بگذریم.

دیروز حدود ساعت 6 عصر بود که صدای زنگ تلفنم رو شنیدم . گوشی رو برداشتم دیدم یکی از دوستانم پشت خط هستش و گفت که نادر ساعت 7 شب یک جلسه کاری مهم تو ستارخان تشکیل می شه باید تو جلسه باشی.
گفتم باشه.
زنگ زدم به یکی از دوستانم به اسم علی.تا به اتفاق هم بریم.خلاصه راه افتادیم.
ترافیک سنگینی بود. از طرفی عجله داشتم از طرفی هم ترافیک از طرفی هم چیزی که بیشتر داشت من و علی رو حرص می داد حرف های راننده تاکسی بود. همش غر می زد.
راننده تاکسی داشت به همه عابرینی که از عرض خیابون رد می شدن فحش می داد . اونم فحش های بی ناموسی!!
نمی دونم چرا آنقدر عصبانی بود.
خلاصه علی طاقت نیاورد گفت آقای محترم شما حق ندارید اینطوری صحبت کنید. چون عابر مجبوره برای رفتن به اونور خیابون از عرض خیابون رد بشه.
راننده:چرا حق ندارم .پس خط عابر پیاده برای چی؟!
علی:آقای محترم هر 500 متر یک خط عابر هستش . خانمی که می خواد رد بشه نمیتونه کلی از وقتشو بزاره تا بتونه  خط عابر پیاده پیدا کنه.
خلاصه علی بگو و راننده بگو . منم تا اینجای کار فقط مثل بقیه مسافر ها به بحث بین علی و راننده گوش می کردم
به علی گفتم .علی با راننده بحث نکن الان کاری می کنم که دیگه هوس نکنه به کسی توهین کنه!!
علی بنده خدا رنگ از روش پرید و با با نگرانی گفت:
نادر چی کار می خواهی بکنی!!
گفتم علی صبر کن .!!
همینطور یواش یواش داشت از بار ترافیک کم می شد و نزدیک بازار سنتی ستارخان رسیده بودیم  بی مقدمه گفتم آقای راننده :
شما به روح اعتقاد دارید!!!
همه مسافرها با چشم های گرد شده یه آن منو نگاه کردن!!
راننده با لحن تعجب آمیزی گفت: منظورتون چی:
شما فقط جواب منو بدبد.
راننده که از تو آینه داشت منو نگاه می کرد و اصلا هواسش به پلیس راهنمایی رانندگی که کمی جلوتر بود نبود گفت : بله آقا اعتقاد دارم.
گفتم : اگه محبت کنید ما همینجا پیاده میشیم.
راننده در حالی که سرعت ماشین رو کم می کرد و به سمت راست می رفت گفت مگه شما اعتقاد ندارید؟!
من و علی پیاده شدیم .کرایه رو دادم در حالی که می خواستیم برم بهش گفتم آقا منم به روح اعتقاد دارم ولی به روح کثیف تو!!!
علی : نادر چی کار می خواهی بکنی؟
به علی گفتم نرو صبر کن
راننده گفت با منی !!!
گفتم آره با تو ام .
راننده : می ام پائین دمار از روزگارت در میارم!!
منم بدون اینکه جوابشو بدم یک بیلاخ گنده حواش کردم . راننده داغ داغ کرده بود
خلاصه در تاکسی رو باز کرد و اومد پائین .
علی چند قدم رفت عقب ولی من از سر جام تکون نخوردم .
راننده به سمت من حرکت کرد اونم به طرز وحشیانه ای شبیه ببرهایی که دنبال آهو می کنن تو فیلم های حیات وحش
در همین حین افسری که کمی عقب تر از ما بود داشت شماره پلاک ماشین رو می نوشت جلو اومد و گفت مدارک ماشین.
خلاصه راننده گفت برای چی:
افسردر حالی که قبض جریمه 30000 تومنی رو داشت میداد گفت شما نباید اینجا پارک می کردید .با این کارتون اختلال در عبور و مرور به وجود آوردید!!
خلاصه منم زبون خودم رو به عنوان خداحافظی به آقای راننده نشون دادم و با علی بقیه مسیررو پیاده رفتیم و فقط داشتیم می خندیدم.
علی گفت نادر از کجا فهمیدی افسره داره میاد
گفتم علی همیشه زمان ترافیک اگه تو این محدوده پارک کنی جریمه میشی.
علی: نادر آخه اون بدبخت که پارک نکرده بود
گفتم علی پس فکر کردی که برای چی داشتم با راننده بحث می کردم .میخواستم مدت زیادی توقف کنه!!!
علی بنده خدا که روحش شاد شده بود گفت نادر ولی الان ساعت 7:20 دقیقه هستش و ما نرسیدیم
کمی دیر رسیدیم.
همه ما میدونیم که ترافیک تهران داره به یک معضل جهانی تبدیل میشه .حالا هم راننده باید اون ترافیک رو تحمل کنه و از طرفی هم منه مسافر.  حقیقتی هستش که باید اونو بپذیریم پس چه لزومی داره خودمون رو اذیت کنیم.
حالا تبریزیهای مادر مرده رو بگید آره.بنده خدا ها تا حالا ترافیک ندیدن که . 15 دقیقه که تو ترافیک می مونن سریع می گن:
بیز قدیریخ تبریزه!!! قالمالی در!!!!! (من ترکیم خوب نیست!! ولی خوب رگه های ترکیم زیاده)
شما دیگه چرا؟
شما می دونید که ترافیک تهران سنگینه.یکی از آرزوهای مردم تهران اینه که بتونن مسیر انقلاب – آزادی رو تو 1 نیم ساعت بیان.مسیری که روزهای جمعه ظرف کمتر از 5 دقیقه این مسیر رو می شه طی کرد.
به امید روزی که مشکل ترافیک حل بشه.
شب همتون بخیر .
همیشه شاد.